کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حیوة
لغتنامه دهخدا
حیوة. [ ح َ یات ْ ] (ع اِمص ) رسم الخطی از کلمه ٔ حیاةیا حیات خاص قرآن کریم . حیاة. زندگی . (منتهی الارب ).زندگانی . (ترجمان عادل ) (مهذب الاسماء) : و تشعل حولک النیران لیلاکذلک کنت ایام الحیوة. (از تاریخ بیهقی ).- حیوة طیبه ؛ روزی حلال . (منتهی الا...
-
فج حیوة
لغتنامه دهخدا
فج حیوة. [ ف َج ْ ج ُ ح َی ْ وَ ] (اِخ ) جایی است در اندلس از اعمال طلیطله . (معجم البلدان ).
-
صخرة حیوه
لغتنامه دهخدا
صخرة حیوه . [ ص َ رَ ت ُ وَ] (اِخ ) بلدی است به غربی اندلس . (معجم البلدان ).
-
رجأبن حیوة
لغتنامه دهخدا
رجأبن حیوة.[ رَ ءِ ن ِ ح َ یات ْ ] (اِخ ) رجأبن حیوةبن جرول الکندی ، مکنی به ابوالمقدام . پیشوای مردم شام در عصر خود بود. وی یکی از سخنوران و واعظان و دانشمندان نامی و از ملازمان عمربن عبدالعزیز در دوره ٔ خلافت و امارت او بود. عمربن عبدالعزیز نسبت ...
-
واژههای همآوا
-
هیوه
لغتنامه دهخدا
هیوه . [ هی وَ / وِ ] (اِ) متجدد شدن و تجدد یافتن . || متبدل و متغیر گردیدن . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [اَ س َ ] (اِخ ) محدّث است و حیوه از او روایت کند.
-
ابوالمقدام
لغتنامه دهخدا
ابوالمقدام . [ اَ بُل ْ م ِ ](اِخ ) کندی . رجوع به ابوالمقدام رجأبن حیوة شود.
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) تجیبی . حیوةبن شریح . رجوع به حیوة... شود.
-
جاندهی
لغتنامه دهخدا
جاندهی . [ دِ ] (حامص مرکب ) عمل جان دادن . جان فدا کردن . || مخالفت . مقاومت . || فدیه ٔ حیوة و مرگ . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
یغلبی
لغتنامه دهخدا
یغلبی . [ ی َ ل َ ] (اِخ ) حرث بن حرمل بن یغلب . از تابعان و راویان بود و از علی بن ابیطالب علیه السلام و جز او روایت کرد و رجأبن حیوة وعروةبن رویم از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حیوة. یکی از افراد سپاهیان عمر سعد، و او را مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی بکشت . (حبیب السیر ج 2 جزو2 ص 52).
-
بلقاباد
لغتنامه دهخدا
بلقاباد. [ ب َ ] (اِخ ) نام محله ای بوده است به نیشابور : درمیان محلت بلقاباد و حیوة رودی است خرد و بوفت بهارآنجا سیل بسیار آمدی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 413).
-
حیاة
لغتنامه دهخدا
حیاة. [ ح َ ] (ع مص ) زیستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حَیی َ یَحیی ̍ و حَی ّ و یحی به ادغام ، حیاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حیاة مصدر ثلاثی مجرد است لفیف مقرون در اصل حیوة بود بر وزن غلبه واو متحرک ماقبل مفتوح را به الف بدل کردند حیاة ش...