کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیدة
لغتنامه دهخدا
حیدة. [ ح َ دَ ] (ع مص ) میل کردن از چیزی و بگشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به حَید شود. || (اِ) نظر بد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گره در شاخ بز کوهی . (اقرب الموارد). رجوع به حید شود.
-
جستوجو در متن
-
محید
لغتنامه دهخدا
محید. [ م َ ] (ع مص ) حَیْد. حیدان . حیود. حیدة. حیدودة. میل کردن . بگشتن . (منتهی الارب ).
-
ابوحکیم قشیری
لغتنامه دهخدا
ابوحکیم قشیری . [ اَ ح َ م ِ ق ُ ش َ ] (اِخ ) جد بهزبن حکیم ، نام او معاویةبن حیده است .
-
عمارة
لغتنامه دهخدا
عمارة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از حیدة، از خریص ، از خرصة، از فدعان . (از معجم قبائل العرب از عشائرالشام وصفی زکریا ج 2 ص 263).
-
قشیری
لغتنامه دهخدا
قشیری . [ ق ُ ش َ ] (اِخ ) بهزبن حکیم بن معاویةبن حیده . از محدثان و دانشمندان است . وی از پدر و جد خود و نیز از زرارةبن ادنی روایت کند و از او ثوری و حمادان و جز ایشان روایت دارند. او از محدثان کثیرالخطاست . (لباب الانساب ).
-
تحیید
لغتنامه دهخدا
تحیید. [ ت َح ْ ] (ع مص ) بریدن دوال را بندی دار. یقال : قد السیر فحیده . (منتهی الارب ). برجسته کردن و گره دار نمودن : قد السیر فحیده ُ تحییداً؛ اذا جعل فیه حیوداً؛ یعنی بنددار برید دوال را. (از ناظم الاطباء). تحیید سیر؛ بریدن و قرار دادن گره ها در ...
-
غنجار
لغتنامه دهخدا
غنجار. [ غ ُ ](اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن سلیمان بخاری . ملقب به غنجار صاحب تاریخ بخارا. (منتهی الارب ). و عبدالملک سباری بن عبدالرحمن راوی این تاریخ [تاریخ بخارا] است .(منتهی الارب ذیل سبر). در کتاب اللباب فی تهذیب الانساب آمده : محمدبن ابی بکربن اح...
-
علی بکیلی
لغتنامه دهخدا
علی بکیلی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن سلیمان یمنی بکیلی تمیمی زیدی اسماعیلی ، ملقّب به حیدرة (یا حیدة). ادیب و نحوی و شاعر بود که در بلاد بکیل از نواحی ذمار متولد شد و در سال 599 هَ . ق . درگذشت . او راست :کشف المشکل ، در نحو. و نیز او را اشعاری است...
-
حید
لغتنامه دهخدا
حید. [ ح َ ] (ع اِ) تندی کرانه ٔ هر چیزی . || تندی که از کوه بیرون آمده باشد و مانند بازو شده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلندی که از کوه بیرون خاسته بود. (مهذب الاسماء). ج ، احیاد، حیود. || هر کوهی خرد تنها بسیار کج .(منتهی الارب ). ...