کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیثیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیثیت
لغتنامه دهخدا
حیثیت . [ ح َ / ح ِ ثی ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) وضع. اسلوب . (آنندراج ). نظر. لحاظ. اعتبار: و شوکت و صولت مائی و منی بحیثیتی میراند که ... (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). ...تا به حیثیتی که چون بجوار ایزدی واصل شد... (تاریخ قم ).
-
جستوجو در متن
-
حیثیات
لغتنامه دهخدا
حیثیات . [ ح َ / ح ِ ثی ] (ع اِ) ج ِ حیثیت : لولا الحیثیات لبطلت الحکمة. رجوع به حیثیت شود.
-
بازار یافتن
لغتنامه دهخدا
بازار یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بازار بدست آوردن . رونق پیدا کردن . || احترام و آبرو و حیثیت و شخصیت کسب کردن .
-
پیکرستان
لغتنامه دهخدا
پیکرستان . [ پ َ / پ ِ ک َ س ِ ] (اِ مرکب ) عالم برزخ را گویند و آن عالمی است میان ملک و ملکوت و شبیه است به اجسام در آن حیثیت که محسوس مقداری است و به ارواح از آن حیثیت که نورانی است و آنرا عالم مثال نفوس منطبعه و خیال منفصل و ارض حقیقی خوانند. (بره...
-
عملاً
لغتنامه دهخدا
عملاً. [ ع َ م َ لَن ْ ] (ع ق ) از حیثیت کار و عمل و بطور حقیقت و راستی . || بطور تجربه و امتحان . || جداً و بطور جدّ. (ناظم الاطباء). در عمل .
-
چاربرج
لغتنامه دهخدا
چاربرج . [ ب ُ ] (اِخ ) دو قلعه میباشد در بجنورد که از دو چشمه مشروب میگردد و زراعت این دو قلعه دیم و از حیثیت هوا ییلاق و سکنه ٔ آن پنجاه خانوار است . (مرآت البلدان ج 1).
-
درگشائی
لغتنامه دهخدا
درگشائی . [ دَ گ ُ ] (حامص مرکب ) درگشودن . افتتاح در. باز و گشاده داشتن در. مفتوح داشتن باب . بازداشتن در خانه ، حفظ اعتبار و حیثیت وشخصیت و سابقه ٔ خانوادگی یا دیوانی را : هنرآموز کز هنرمندی درگشائی کنی نه دربندی .نظامی .
-
دوئل
لغتنامه دهخدا
دوئل . [ ءِ ] (فرانسوی ، اِ) جنگ تن به تن که دو تن به تلافی توهین و اعاده ٔ حیثیت کنندبا شمشیر یا طپانچه یا شلاق و غیره و این رسم سابقاًدر ممالک غربی معمول بود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
طبعی
لغتنامه دهخدا
طبعی . [ طَ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است . وی در قرن دهم هجری میزیسته و از دانشمندان عصر خود و تلامذه ٔ ابوالسعود افندی بود. بعدها حیثیت خود را بانهماک درعیش و عشرت لکه دار کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
کالاس
لغتنامه دهخدا
کالاس . (اِخ ) ژان .تاجری تولوزی . وی به سال 1698 متولد شد. او باشتباه متهم بقتل فرزندش که مانع مرتد شدن وی بوسیله ٔ پروتسانها بود گردید و به سال 1762 بحکم مجلس ملی با چرخ مخصوص اعدام کشته شد ولی در 1765 بیگناهی او بر اثر خطابه ٔ مؤثر و مهیج ولتر به...
-
کور
لغتنامه دهخدا
کور. [ کُرْ ] (اِخ ) ژاک . از بازرگانان ثروتمند بورژ که در حدود سال 1395 م . در بورژ متولد شد. وی خزانه داری شارل دوم را به عهده داشت و سپس به مأموریت سیاسی اعزام شد، اما به گرفتن رشوه متهم گردید و در سال 1451 م . زندانی شد و سپس فرار کرد. خاطراتش م...
-
سلدوز
لغتنامه دهخدا
سلدوز. [ س ُ ] (اِخ ) امیرچوپان سلدوز یکی از امرای مغولی بسیار مهم دوره ٔ غازان خان است که در زمان الجایتو امیرالامرایی داشت و دختر ایلخان دولندی را در ازدواج آورد و حیثیت و پایه ٔ او بمقامی بود که اولجایتو در بستر مرگ پسر خود ابوسعید را به امیرچوپان...
-
لحاظ
لغتنامه دهخدا
لحاظ. [ ل ِ ] (ع اِ) داغی است زیر چشم . (منتهی الارب ). داغ که بر گوشه ٔچشم اشتر نهند. (مهذب الاسماء). || پر سترده از بال مرغ . (منتهی الارب ). || پر اعلای تیر. || نظر. جهت . جنبه . اعتبار. حیثیت .- از این لحاظ ؛ از این نظر. از این حیث .- از لحاظِ ؛ ...
-
ذم
لغتنامه دهخدا
ذم . [ ذَم م ] (ع مص ) نکوهیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مذمَت . نکوهش . بدگوئی . بدگفتن . هجو گفتن کسی را.... قدح . تعییب . مقابل مَدح ، ستودن ، و آن گفتار یا کردار یا ترک هر دو باشد بنحوی که حاکی از پست ساختن مقام غیر یا انحطاط شأن و...