لحاظ. [ ل ِ ] (ع اِ) داغی است زیر چشم . (منتهی الارب ). داغ که بر گوشه ٔچشم اشتر نهند. (مهذب الاسماء). || پر سترده از بال مرغ . (منتهی الارب ). || پر اعلای تیر. || نظر. جهت . جنبه . اعتبار. حیثیت .
- از این لحاظ ؛ از این نظر. از این حیث .
- از لحاظِ ؛ از نظرِ. از جهت ِ.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.