کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیاکت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
حیاکة
لغتنامه دهخدا
حیاکة. [ ح َی ْ یا ک َ ] (ع ص ) مؤنث حیاک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حیاک شود.
-
حیاکة
لغتنامه دهخدا
حیاکة. [ ک َ ] (ع مص ) بافتن جامه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بافندگی . جولاهی . رجوع به حوک و حیاک شود.
-
جستوجو در متن
-
پای بافی
لغتنامه دهخدا
پای بافی . (حامص مرکب ) جولائی . بافندگی . نساجی . حیاکت .
-
جولاهی
لغتنامه دهخدا
جولاهی . (حامص ) بافندگی . حیاکت . نساجی : اگر بقراط جولاهی نداندنیفزایدبر او بر قدر جولاه .سعدی .
-
نساجت
لغتنامه دهخدا
نساجت . [ ن ِ ج َ ] (ع اِمص ) نساجة. بافندگی . حیاکت . جامه بافی . جولاهی . حیاک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نساجة شود.
-
دروغ بافی
لغتنامه دهخدا
دروغ بافی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دروغ باف بودن .عمل دروغ باف . دروغ بافتن . حیاکت . کذب . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دروغ بافتن و دروغ باف شود.
-
نساجی
لغتنامه دهخدا
نساجی . [ن َس ْ سا ] (حامص ) بافندگی . شغل و صنعت نساج . (ناظم الاطباء). جولاهی . جولاهگی . جامه بافی . حوک . حیاک . حیاکت . || (اِ) آنجا که بافندگی کنند. جای بافندگی و جولاهگی و کارگاه پارچه بافی . کارخانه ٔ نساجی .
-
بافیدن
لغتنامه دهخدا
بافیدن . [ دَ ] (مص ) بافتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ). نسج . حیاکت : آنچه پنجه سال بافیدی بهوش زان نسیج خود بغلطاقی بپوش . مولوی .بعد از آن قوم دگر از روزنش مطلع گشتند بر بافیدنش . مولوی .یا تو بافیدی یکی کرباس تاخوش بسازی بهر پوشیدن...
-
حائک
لغتنامه دهخدا
حائک . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حوک و حیاکت و حیاک . بافنده . جولاه . جولاهه . جولا. نسّاج . گوفشانه . پای باف . همگر. جشیر. جشیره . بافکار. || نعت فاعلی از حیک و حَیکان . آنکه خرامد. آنکه گرازان رود. آنکه گاه رفتن دوش و تن جنباند. آنکه گاه رفتن دو...
-
حایک
لغتنامه دهخدا
حایک . [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیاکت . مرد بافنده . رجوع به حائک شود. ج ، حوایک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، حایکون . مجازاً، دروغ باف : صدق ابویعقوب و کذب الحائکون . (تاریخ سیستان ص 276).زآنکه جمله کسب ناید از یکی هم دروگر، هم سقا هم حای...
-
دروغ بافتن
لغتنامه دهخدا
دروغ بافتن . [ دُ ت َ ] (مص مرکب ) دروغ گفتن . سرهم کردن مطالب ناراست . حیاکت . کذب . (یادداشت مرحوم دهخدا). اختلاق . افتراء. (المصادر زوزنی ). بَشک . تخلق . (از منتهی الارب ) : با خود از بهر تسلی از تو می بافد دروغ دل که بر امید وصلت چاه محنت چاه او...
-
بافندگی
لغتنامه دهخدا
بافندگی . [ ف َ دَ /دِ ] (حامص ) عمل بافنده . جولاهگی . انتساج . (ناظم الاطباء). نساجی . حیاکت . نسج . جولاهی . حوک . معمولاً هر بافته ای از گره خوردن یا زیر و زبر افتادن و یا از زبر و زیر یکدیگر رد شدن دو تار و رشته ، در دو جهت عمودی و افقی تشکیل شو...
-
بافتن
لغتنامه دهخدا
بافتن . [ ت َ ] (مص ) بمعنی نسج عربی است که در پارچه و حصیر و کرباس و غیره استعمال میشود. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بافندگی . نسج کردن جامه و مانند آن . (آنندراج ). پارچه درست کردن . پود را در تار داخل کردن و آنها را درهم نمودن . (ناظم الاطباء). نَسج ...