کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمولة
لغتنامه دهخدا
حمولة. [ ح َ ل َ ] (ع ص ) بارکش از شتر و خر و مانند آن . (منتهی الارب ). بار بر آن باشد یا نباشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتری که بار میبرد. (اقرب الموارد). اشتر بارکش . (مهذب الاسماء). || (اِ) احمال و اثقال . (منتهی الارب ).
-
حمولة
لغتنامه دهخدا
حمولة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) بارها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): گویند: حمولة علیها حُمولة. (منتهی الارب ). || (اِ) ج ِ حِمل . (اقرب الموارد). رجوع به حمل شود.
-
واژههای مشابه
-
حموله
لغتنامه دهخدا
حموله . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
واژههای همآوا
-
همولة
لغتنامه دهخدا
همولة. [ هَُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هامل شود.
-
جستوجو در متن
-
حمولات
لغتنامه دهخدا
حمولات . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حمول . رجوع به حمول شود. || ج ِ حمولة : از مختلفات سلاح ها و آلات دیگر تا درفش و سوزن و حبال و مراکب و حمولات از براذین و جمال تعیین کنند. (جهانگشای جوینی ). و از گله ها و رمه ها مراکب و حمولات گزیده بکشیدند. (جهانگشای جوی...
-
ستناوند
لغتنامه دهخدا
ستناوند. [ س ُ وَ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهوردر دماوند از اعمال ری و آن را جرهد و استناباد و استوناوند و استوناباد گویند و در همین قلعه سیده جلیل القدر ابوعلی حسن بن احمدبن حموله را بند فرمودند. رجوع به استناباد و استوناوند و معجم البلدان شود.
-
ممالات
لغتنامه دهخدا
ممالات . [ م ُ ] (ع مص ) یاری کردن . کمک کردن . ممالاة. || (اِمص ) یارمندی . یاری . مساعدت : ایلک خان به بخارا آمد و از سر مخادعت و مماکرت با عبدالملک طریق موالات و ممالات پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). روی به استقبال رکاب او آوردند و از صدق موال...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن باری را بسر و به پشت . ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الضبّی مکنی به ابوالعباس و ملقب به کافی الأوحد وزیر. او پس از وفات صاحب ابوالقاسم بن عباد وزارت فخرالدوله ابی الحسن علی بن رکن الدولةبن بویه داشت و بصفر سال 399 هَ . ق . ببروجرد از اعمال بدربن حسنویه درگذشت . ثعال...
-
استوناوند
لغتنامه دهخدا
استوناوند. [ اُ نا وَ ] (اِخ ) بعضی آنرا استناباذ گویند و شرح آن گذشت . نام قلعه ای مشهوردر دنباوند (دماوند) از اعمال ری و آنرا جَرهُد نیزنامند. استوناوند از قلاع قدیمه و حصن های استوار است . گویند که این دژ در مدت سه هزار سال و اندی آباد بود و در ای...
-
مستظهر
لغتنامه دهخدا
مستظهر. [ م ُ ت َ هََ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استظهار. تکیه کرده بر یاری کسی . پشت گرم . رجوع به استظهار شود : اما قومی مستظهر باید که رود به مردم و آلت و عدت ... (تاریخ بیهقی ص 266).به فخر و محمدت و شکر و مدح مستظهرز عمر و مملکت و عز و بخت برخوردار. ...
-
بارکش
لغتنامه دهخدا
بارکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه بارهای گران بردارد. (آنندراج ). حمل کننده ٔ بار. باربر. باربرنده . انسان یا حیوان و یا ماشین که بار حمل کند. باربردار. حمال . (مهذب الاسماء) (دهار) (دِمزن ). حَمولَه . رَحول : هنرپرور و راد و بخشنده گنج از این تخ...