کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حملا ت پی درپی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حسوم
لغتنامه دهخدا
حسوم . [ ح ُ ] (ع مص ) بریدن . (دهار). || پی درپی کاری کردن .
-
پشت سرهم
لغتنامه دهخدا
پشت سرهم . [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] (ق مرکب ) دُمادُم . پیاپی . پی درپی . متتابع. متوالی . متوالیاً.
-
علی التوالی
لغتنامه دهخدا
علی التوالی . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) پی درپی . پی هم . از عقب هم . مسلسلاً. (ناظم الاطباء). متوالیاً.
-
استرعال
لغتنامه دهخدا
استرعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در پی یکدیگر رفتن گوسپند. (منتهی الارب ).پی درپی رفتن گوسفند. || پیشرو گله شدن . (منتهی الارب ). با اول رمه بیرون رفتن گوسپند و اسب .
-
جوسة
لغتنامه دهخدا
جوسة. [ س َ ] (ع اِ) جوسةالناظر؛ شدت نگاه و پی درپی نگاه کردن . (ذیل اقرب الموارد).
-
متواتره
لغتنامه دهخدا
متواتره . [ م ُ ت َ ت ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث متواتر: حرکات متواتره ، جنبشهای پی درپی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تواتر شود.
-
ورزدن
لغتنامه دهخدا
ورزدن . [ وِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، پی درپی سخن بیهوده گفتن . سخن دراز گفتن . پرحرفی کردن . وراجی کردن . بسیار گفتن . پرگفتن . لاف زدن .
-
ماچ مالی کردن
لغتنامه دهخدا
ماچ مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بوسیدن کسی را. سر و روی کسی را فراوان پی درپی بوسیدن .
-
متتلی
لغتنامه دهخدا
متتلی . [ م ُ ت َ ت َل ْ لی ] (ع ص ) در پی شونده . (آنندراج ). کسی که پیروی می کند و تعاقب می نماید حق خود را. (ناظم الاطباء). || پی درپی و متوالی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تتلی شود.
-
گنه اندوختن
لغتنامه دهخدا
گنه اندوختن . [ گ ُ ن َه ْ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پی درپی گناه کردن . گناه بسیار کردن : گر نظر صدق را نام گنه می نهی حاصل ما هیچ نیست جز گنه اندوختن .سعدی .
-
گرگر سوختن
لغتنامه دهخدا
گرگر سوختن . [ گ ُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شعله کشیدن پی درپی . شعله زدن چنانکه آواز گرگر از آن شنوده شود. رجوع به گرگر شود.
-
تناجح
لغتنامه دهخدا
تناجح . [ ت َج ُ ] (ع مص ) پی درپی خوابهای کسی راست آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
علی الاتصال
لغتنامه دهخدا
علی الاتصال . [ ع َ لَل ْ اِت ْ ت ِ ] (ع ق مرکب ) همیشه . دائم . پیوسته . همواره . بدون انقطاع . (ناظم الاطباء). یک بند. یک ریز. دمادم . دمبدم . پیاپی . پی درپی .
-
علی التناوب
لغتنامه دهخدا
علی التناوب . [ ع َ لَت ْ ت َ وُ ] (ع ق مرکب ) بر نوبت . بنوبت . علی التوالی . || پیاپی . پی درپی . و رجوع به تناوب شود.
-
فغفغ کردن
لغتنامه دهخدا
فغفغ کردن . [ ف ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بریده بریده درد کردن . (یادداشت مؤلف ). دردهای کوتاه سخت و پی درپی با فاصله ٔ کم ، چنانکه کورک یا دمل نزدیک بسر باز کردن شود. (یادداشت مؤلف ). || در تداول عام فغفغ و هغهغ به معنی آواز گریه ٔ خفیف همراه با ب...