کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمزه ده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمزه ده
لغتنامه دهخدا
حمزه ده . [ ح َ زِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. ناحیه ای است واقع در دشت و معتدل مرطوب و دارای 240 تن میباشد. از رودخانه ٔ محلی و چشمه مشروب میشود. محصولاتش برنج و عسل . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است ...
-
واژههای مشابه
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی . یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 555 هَ . ق . بمرد او راست تاریخی در حوادثی که از سال 441 هَ . ق . آغاز آن باشد و تا هنگام م...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن بیض الحنفی الکوفی . وی از بنی بکربن واش است . شاعری مقدم و نیکو از شعرای دولت اموی بود به مهلب و پسر وی پیوسته بود. آنگاه به هلال بن ابی برده پیوست و بر سلیمان بن عبدالملک برسولی آمد و او را بستود و گفت :اتینا سلیمان الامی...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن حسن اصفهانی . یکی از مورخان معتبر و مشهور قرن چهارم هجری است که تاریخ بسیار معتبری تألیف کرده است . این اثر بیشتر از ایرانیان باستان ، آشوریها، سریانیها، عبرانیها، مصریان ، یونانیان و اعراب گفتگو میکند و احوال و اوضاع اسل...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح َ زَ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم . عم النبی (ص ). قال ابوعبید: و له عقب .(صبح الاعشی ج 1 ص 359). حمزه یکی از صحابه ٔ کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول خدا میباشد. کنیه اش ابوعماره وابویعلی و نام مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف که عموزاده آمنه...
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ ح ُ زَ ] (اِ) تمر هندی . (ناظم الاطباء).
-
حمزة
لغتنامه دهخدا
حمزة. [ح َ زَ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). اسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیر بیشه . (ناظم الاطباء). || تره ای است ترش . (منتهی الارب ). بقلة حریفة. (اقرب الموارد). تره ٔ ترش مزه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) زبان گزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاط...
-
کلاته حمزه
لغتنامه دهخدا
کلاته حمزه . [ ک َ ت ِ ح َ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ابن حمزه
لغتنامه دهخدا
ابن حمزه . [ اِ ن ُ ح َ زَ ] (اِخ ) عمادالدین ابوجعفر محمدبن علی بن حمزه . صاحب کتاب وسیله در فقه . اقوال او بین علماء شیعه معروف است . در قرن ششم هجری میزیسته . تاریخ وفات او به دست نیست فقط در کتاب مناقب خود گوید: حدیثی راکه دوریستی بفارسی ترجمه کر...
-
ابن حمزه
لغتنامه دهخدا
ابن حمزه . [ اِ ن ُ ح َ زَ ] (اِخ ) نصیرالدین عبداﷲبن حمزةبن عبداﷲبن حمزةبن حسن بن علی طوسی مشهدی . استاد قطب کیدری و شاگرد شیخ ابوالفتوح رازی ، صاحب تفسیر. و او از اعیان علمای امامیه است . و کتاب الوافی بکلام المثبت و النافی از اوست .
-
ابن حمزه
لغتنامه دهخدا
ابن حمزه . [ اِ ن ُ ح َ زَ ] (اِخ ) نصیرالدین علی بن حمزةبن حسن طوسی . فقیه شیعی ، معاصر ابن ادریس . او رامصنفاتی است که علی بن یحیی الحناط از او روایت کرده . و بعضی او را طبرسی یعنی منسوب به تفرش گفته اند.
-
حاجی حمزه
لغتنامه دهخدا
حاجی حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) یکی از بزرگان زمان امیر شیخ حسن کوچک است . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 و 198 و حبط ج 2 ص 78 شود.
-
حاجی حمزه
لغتنامه دهخدا
حاجی حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) قریه ای است بزرگ مرکز ناحیتی مرکب از هشت قریه در حدود ولایت قسطمونی در شمال غربی آماسیه بر ساحل رود قزل آیرماق . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حمزه ٔ عروضی
لغتنامه دهخدا
حمزه ٔ عروضی . [ ح َ زَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) از قدمای شعر است و بیت ذیل در لغتنامه ٔ اسدی از او برای کلمه ٔ مغلگاه شاهد آمده است :قرارگاه ومغلگاهشان همی ز بهشت بکوهسار کنی و بژرف چاه کنی .رجوع به لغتنامه ٔاسدی شود.