کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
هلقت
لغتنامه دهخدا
هلقت . [ هَِ ل ْ ل َ ] (ع ص ) جوع هلقت ؛ گرسنگی شدید. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بلغشنه
لغتنامه دهخدا
بلغشنه . [ ب ُغ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن باشد که یک سر ریسمان را حلقه حلقه کرده گرهی بزنند و سر دیگر آن را از میان حلقه ها بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه هاتنگ شود همچنان که بر سر دامها سازند. (آنندراج ).
-
کاخرة
لغتنامه دهخدا
کاخرة. [ خ ِ رَ ] (ع اِ) فرود از حلقه ٔ مقعد.(منتهی الارب ). فرود از حلقه ٔ کون . (ناظم الاطباء).
-
برون
لغتنامه دهخدا
برون . [ ب ُ ] (اِ) مطلق حلقه عموماً، و حلقه ٔ بینی شتر خصوصاً. (از برهان ).
-
حلق
لغتنامه دهخدا
حلق . [ ح ِ ل َ ](ع اِ) ج ِ حلقة. (منتهی الارب ). رجوع به حلقه شود.
-
حلقات
لغتنامه دهخدا
حلقات . [ ح َ ل َ ](ع اِ) ج ِ حلقه . (منتهی الارب ). رجوع به حلقه شود.
-
مزرفنة
لغتنامه دهخدا
مزرفنة. [ م ُ زَ ف َ ن َ ] (ع ص ) مأخوذ از زرفین فارسی به معنی حلقه ٔ در. موی مجعد. موی حلقه حلقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
طوق بردن
لغتنامه دهخدا
طوق بردن . [ طَ / طُو ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آنست که مبارزان هنرمند بر سر نیزه یا مناره حلقه نصب میکنند و از دور تیر می اندازند بقصد آنکه از درون حلقه بگذرد، پس هرکه تیرش از حلقه گذر کرد این حلقه ازآن ِ وی باشد و از جمله ٔ اهل فن حلقه را او برده باشد، و...
-
کشتی بالابان
لغتنامه دهخدا
کشتی بالابان . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از بازی جوانان در سیزده روز اول سال شمسی و آن حلقه ای از جوانان باشد که دست در کمر یکدیگر استوار کنند و حلقه ٔ دیگر بر دوش آنان و حلقه ٔ سوم بر دوش حلقه ٔ دوم قرار گرفته روند و این کلمات گویند «کشتی کشتی بالابان...
-
دریة
لغتنامه دهخدا
دریة. [ دَ ری ی َ ] (ع اِ) چیزی که برآن تیر و نیزه اندازند برای آموختن . (منتهی الارب ). حلقه ٔ نیزه باختن . حلقه ای که سواران نیزه ربایند. حلقه ٔ نیزه . حلقه ٔ هدف . (زمخشری ). || ستور و جز آن که درپس آن صائد پنهان شود برای قدرت یافتن برصید. (منتهی ...
-
ذعراء
لغتنامه دهخدا
ذعراء. [ ذَ ] (ع اِ) حلقه ٔ دُبُر. ذُعرَة.
-
کندیل
لغتنامه دهخدا
کندیل . [ ک ِ ] (اِ) چیزی است حلقه دار که از ریسمان سازند چون حلقه اش در گلوی کسی بند کنند فوراً جانش برمی آید. (آنندراج ). کمندی که بدان خفه می کنند. (ناظم الاطباء).
-
قلغنج
لغتنامه دهخدا
قلغنج . [ ق َ غ َ ] (اِ) قفل . || حلقه ٔ در. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حلقه ٔ دروازه . (ناظم الاطباء). و رجوع به فرهنگ شعوری ورق 220 (ب ) شود.
-
قلاد
لغتنامه دهخدا
قلاد. [ ق ِ ] (ع اِ) تار رویین که بر حلقه ٔ گوشواره و حلقه ٔ بینی شتر پیچند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).