کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح َ ] (ع مص ) سوگند خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار) (از ترجمان عادل ). حِلف . حَلِف . محلوف . محلوفة. محلوفاء همه مصادرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حلف بفتح و سکون لام یا کسر آن به معنی سوگندی است که بدان پیمان بندند. سپس ه...
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قصبه ٔ نصار بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان که در کنار شطالعرب واقع است . سکنه ٔ آن 120 تن و آب آن از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد. محصول آن حنا و مختصری انگور و خرما و شغل اهالی غرس نخل و ماهی گیری و گلاب گیری...
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) حلفاء. گیاه دوخ . (منتهی الارب ). رجوع به حلفاء شود.
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح َ ل ِ ] (ع مص ) سوگند خوردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح ِ ] (ع اِ) سوگند. (منتهی الارب ). قسم .- حِلف ُالفضول ؛ آن سوگند است که هاشم و زهره و تیماء نزد عبداﷲبن جدعان آمده همدیگر بر دفع ظلم ظالم و اخذ حق از وی سوگند خوردند، فسمی بذلک لانهم تحالفوا لان یترکوا عند أحد فضلا بظلمه احدالا أخذوه له ...
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَلفاء. رجوع به حلفاء شود.
-
حلف
لغتنامه دهخدا
حلف . [ ح ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ حَلفاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حلفاء شود.
-
جستوجو در متن
-
حالف
لغتنامه دهخدا
حالف . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلف . سوگندیادکننده . سوگندخورنده .
-
حلفة
لغتنامه دهخدا
حلفة. [ ح َ ل ِ / ل َ ف َ ] (ع اِ) یک بن از حلفاء یعنی گیاه دوخ . (منتهی الارب ). یکی حلف و آن گیاهی است که در آب روید. (از اقرب الموارد). رجوع به حلف و حلفاء شود.
-
شرف الدین
لغتنامه دهخدا
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن حلف دمیاطی . رجوع به عبد المؤمن ... شود.
-
محلوف
لغتنامه دهخدا
محلوف . [ م َ ] (ع مص ) سوگند خوردن . محلوفاء. محلوفة. حلف [ ح َ / ح َ ل ِ ] . (منتهی الارب ).
-
محلوفة
لغتنامه دهخدا
محلوفة. [ م َ ف َ ] (ع مص )محلوف . حلف . محلوفاء. سوگند خوردن . (منتهی الارب ).
-
حلفاء
لغتنامه دهخدا
حلفاء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ)کنیز بی شرم بسیار فریاد. ج ، حُلُف . (منتهی الارب ).
-
صلیانه
لغتنامه دهخدا
صلیانه . [ ص ِل ْ ل ِ ن َ ] (ع اِ) واحد صلیان است و فی المثل : جذها جذالبعیر الصلیانة؛ در حق کسی گویند که در حلف شتاب کند و تأمل ننماید. (منتهی الارب ).