حلف . [ ح ِ ] (ع اِ) سوگند. (منتهی الارب ). قسم .
- حِلف ُالفضول ؛ آن سوگند است که هاشم و زهره و تیماء نزد عبداﷲبن جدعان آمده همدیگر بر دفع ظلم ظالم و اخذ حق از وی سوگند خوردند، فسمی بذلک لانهم تحالفوا لان یترکوا عند أحد فضلا بظلمه احدالا أخذوه له منه . (منتهی الارب ).
|| عهد. (منتهی الارب ). پیمان که در میان قومی باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دوست که برای یار خود سوگند خورد. (منتهی الارب ). دوست که سوگند خورد گرد فریب و مکر و خدعه نگردد. ج ، احلاف . (اقرب الموارد). || (اِمص ) دوستی . (منتهی الارب ). صداقت . (اقرب الموارد). || (مص ) سوگند خوردن . (ترجمان عادل ) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.