کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقوق دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جعل کردن
لغتنامه دهخدا
جعل کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر دروغ اختراع کردن . (ناظم الاطباء). هر چیز ساختگی و نااصل را بجای اصل قرار دادن و اصلی جلوه دادن . رجوع به جعل (اصطلاح حقوق ) شود.
-
حصر وراثت
لغتنامه دهخدا
حصر وراثت . [ ح َ رِ وِ ث َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح حقوق ) انجام دادن تشریفات قانونی و رسمی برای برسمیت شناختن و محدود و مشخص کردن وارثان شخص درگذشته .
-
مناولة
لغتنامه دهخدا
مناولة. [ م ُ وَل َ ] (ع مص ) چیزی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). عطا دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطا دادن . بخشش کردن . (از ناظم الاطباء). چیزی به کسی دادن یا دست به سوی کسی درازکنان چیزی به او دادن . (از اقرب الموارد). || آن است که شیخ ...
-
جعل سند
لغتنامه دهخدا
جعل سند. [ ج َ ل ِ س َ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سندی دروغین و ساختگی را به جای سندی حقیقی و اصلی قرار دادن . || دست بردن و تقلب بکار بردن در سند رسمی و اصلی . رجوع به جعل (اصطلاح حقوق ) شود.
-
مناقصه
لغتنامه دهخدا
مناقصه . [ م ُ ق َ / ق ِ ص َ / ص ِ ] (از ع ، اِمص ) خریدن مال (یا اموال معین ) از طرف مأمور رسمی به کمترین قیمتی که از طرف فروشندگان پیشنهاد می شود. و همچنین است هرگاه مورد مناقصه ،انجام دادن عملی باشد. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفر لنگرودی ). مقا...
-
معاوضه
لغتنامه دهخدا
معاوضه . [ م ُ وَ ض َ / م ُ وِ ض ِ ] (از ع ، اِمص )معاوضت . مبادله و عوض دادگی و عوض کردگی . (ناظم الاطباء). چیزی را با چیز دیگر عوض کردن . تاخت زدن . پابپاکردن . چیزی گرفتن و در برابر چیزی دیگر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاوضة...
-
مقاطعه کار
لغتنامه دهخدا
مقاطعه کار. [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (ص مرکب ) کسی که ضمن عقد قرارداد یا پیمان یا صورت مجلس مناقصه ، انجام دادن هرگونه عمل و یا فروش کالایی را با شرایط مندرج در قرارداد یا پیمان یا صورت مجلس مناقصه در قبال مزد یا بها و به مدت معین تعهد نماید. (از تر...
-
گذارد
لغتنامه دهخدا
گذارد. [ گ ُ] (مص مرخم ، اِمص ) وضع. نهادن . گذاشتن : بزد گرز و بفکند در را ز جای پس آنگه سوی خانه بگذارد پای . فردوسی .|| ادا کردن . (برهان ). بجای آوردن . انجام دادن : این است امارت سعادت آخرت طلب کردن ... و از گذارد فرمان حق تعالی تقاعد نمودن . (ت...
-
ترجیح
لغتنامه دهخدا
ترجیح . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). افزونی نهادن . (مصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (آنندراج ). دادن کسی را راجح و مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : از حقوق رعیت بر پادشاه آنست که ... کسانی را که در کار...
-
مغیا
لغتنامه دهخدا
مغیا. [ م ُ غ َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) دارای غایت . (معجم متن اللغة). آنچه برای آن غایتی معین شده است و گویند غایت داخل در مغیا نیست . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || چیزی که قانون برای آن غایتی قرار داده باشد، چنانکه در ماده ٔ 227 دادرسی مدنی که ...
-
استعمار
لغتنامه دهخدا
استعمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استعمار کسی در مکان ؛ باشنده ٔ آن جای کردن او را: استعمره المکان ؛ باشنده ٔ آن جای گردانید او را. (منتهی الارب ). || آبادان کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). آبادانی کردن خواستن . معمور کردن . تعمیر.- استعمار کرد...
-
تقدیم فرمودن
لغتنامه دهخدا
تقدیم فرمودن . [ ت َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) پیش انداختن . مقدم داشتن . پیش داشتن کسی بر دیگری : از حقوق رعیت بر پادشاه آن است که ... بهوا در مراتب ، تقدیم و تأخیر نفرماید. (کلیله و دمنه ). || انجام دادن . بجا آوردن : رسوم لشکرکشی و آداب سپاهداری از نوع...
-
مقاطعه
لغتنامه دهخدا
مقاطعه . [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) واگذار کردن انجام دادن کاری را به کسی پس از تعیین مزد و اجرت آن . (ناظم الاطباء). امروزه غالباً به عهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند. پیمانکاری .- مقاطعه (به مقاطعه ) دادن ؛ شرط و پی...
-
تشریع
لغتنامه دهخدا
تشریع. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن راه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به آبشخور آوردن . (زوزنی ). به آب آوردن شتران را که احتیاج به کشیدن دلو و ریختن آن در حوض نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب...
-
اداکردن
لغتنامه دهخدا
اداکردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بگزاردن . توختن . پرداختن (دین و مانند آن ). تأدیه کردن . دادن . تسلیم کردن . کارسازی کردن . واپس دادن . قضا کردن . تقضیه . وفا. ایفاء. موافات . استیفا کردن : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیهقی ...