کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشو بارز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشو بارز
لغتنامه دهخدا
حشو بارز. [ ح َ وِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به «حشو» و «بارز» شود. (نفایس الفنون قسم اول ص 85).
-
واژههای مشابه
-
حشو قبیح
لغتنامه دهخدا
حشو قبیح . [ ح َش ْ وِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لفظ زائد در کلام . (جامع الصنایع از تهانوی ):گر می نرسم بخدمتت معذورم زیرارمد چشم و صداع سرم است .ذکر سر و چشم با ذکر رمد و صداع قبیح است و من کل وجه مستغنی عنه ، چه رمد بی چشم نبود و صداع بی سر نب...
-
حشو لوزینج
لغتنامه دهخدا
حشو لوزینج . [ ح َش ْ وِ ل َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) حشولوزینه ، حشو ملیح . رجوع به حشو لوزینه شود. حکی عن صاحب بن عباد انه کان یقول اذا سمع قول عوف بن محلم :ان الثمانین و بلغتهاقد احوجت سمعی الی الترجمان فقال بلغتها حشوة ولکنها حشوة اللوزینج . (الجماهر ...
-
حشو لوزینه
لغتنامه دهخدا
حشو لوزینه . [ ح َ وِ ل َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) حشو لوزینج . حشو ملیح .
-
حشو متوسط
لغتنامه دهخدا
حشو متوسط. [ ح َ وِ م ُت َ وَس ْ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حشوی که بر زیبائی نیفزاید، و عیبی نیز وارد نسازد. شمس قیس آرد:گر خیره مرا زیر و زبر خواهی کرداز عمر خود ای دوست چه بر خواهی کرد.لفظ «ای دوست » حشو متوسط است چه هر چند در عذوبت و رونق شعر ...
-
حشو ملیح
لغتنامه دهخدا
حشو ملیح . [ ح َ وِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حشو لوزینه . حشوی که معنی نیفزاید لیکن در عذوبت بیفزاید. شمس قیس آرد: آن است که هر چند شعر در معنی بدان محتاج نباشد در عذوبت آن بیفزاید و آن را رونقی دیگر دهد، چنانکه رشید گفته است :در محنت این زمانه ...
-
جستوجو در متن
-
الحاقات
لغتنامه دهخدا
الحاقات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِلحاق . رجوع به الحاق شود. || اصطلاحی است در علم استیفاء. صاحب نفائس الفنون آرد: هرگاه مجموعی مکتوب شود یا باقی از حساب مثبت گردد و وجهی دیگر مغایر آنچه در تفصیل آن جمع آمده باشد بدان مضاف شود. آن را اضافت و الحاق خوانند،...
-
بارز
لغتنامه دهخدا
بارز. [ رِ ] (ع ص ) نمایان شونده . (از منتهی الارب ). ظاهر و پیدا شونده و آشکارا. (غیاث ) (آنندراج ). ظاهر و آشکارا و نمایان و هویدا. (ناظم الاطباء) (دِمزن ). نمودار. روشن . پدیدار. پدیدشونده . ظهورکننده . لامح . رجوع به بارز شدن شود. || برآینده بسوی...
-
ترقین
لغتنامه دهخدا
ترقین . [ ت َ ] (ع مص ) خضاب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خضاب کردن ریش را به حنا یا زعفران . || نزدیک با هم کردن سطور را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ترقیم . || رقم زدن و نوشتن . (از اقرب الموارد) (از ا...
-
مقابلت
لغتنامه دهخدا
مقابلت . [ م ُب َ / ب ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) مقابلة. مقابله . و رجوع به مقابلة و مقابله شود. || دشمنی . مخالف .ستیزه جویی : و آن کس که به مقابلت و مقاتلت تلقی کرد... با اتباع و اولاد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 17). هنگام مقابلت و...
-
اعراض
لغتنامه دهخدا
اعراض . [ اِ ] (ع مص ) روی گردانیدن از چیزی . (ناظم الاطباء). روی بگردانیدن از چیزی . (منتهی الارب ). روی از چیزی گردانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). روی بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). روی گردانیدن . (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن ...
-
حکایت
لغتنامه دهخدا
حکایت . [ ح ِی َ ] (ع مص ) بازگفتن از چیزی . (صراح ). بازگفتن چیزی . بازگفتن گفتاری را. (منتهی الارب ). سخن نقل کردن . قول کسی را گفتن . سخن کسی بازگفتن . قول کسی را نقل کردن . نقل کردن . || شباهت داشتن . || نشان دادن از. || (اِ) داستان . دستان . || ...