حشو لوزینج . [ ح َش ْ وِ ل َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) حشولوزینه ، حشو ملیح . رجوع به حشو لوزینه شود. حکی عن صاحب بن عباد انه کان یقول اذا سمع قول عوف بن محلم :
ان الثمانین و بلغتها
قد احوجت سمعی الی الترجمان
فقال بلغتها حشوة ولکنها حشوة اللوزینج . (الجماهر فی الجواهر للبیرونی ):
دی باد عید که بر صدر روزگار
همواره عید باد بتائید کردگار
بر عادت از وثاق بصحرا برون شدم
با یک دو تن رفیق ز ابناء روزگار.
در این شعر جمله ٔ معترضه ٔ «که بر صدر روزگارهمواره عید باد بتأیید کردگار» حشو ملیح میباشد.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.