کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حزاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حزاء
لغتنامه دهخدا
حزاء. [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر. (معجم البلدان ).
-
حزاء
لغتنامه دهخدا
حزاء. [ ح َ ] (ع اِ) حزا. رجوع به حزا شود.
-
حزاء
لغتنامه دهخدا
حزاء. [ ح َزْ زا ] (ع ص ) خرافی . وهم پرست . || منجم . ستاره شناس . (منتهی الارب ).
-
حزاء
لغتنامه دهخدا
حزاء.[ ح َ ] (ع مص ) برداشتن گوراب (سراب ) چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). || گرد کردن شتران و راندن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن .
-
واژههای همآوا
-
هضاء
لغتنامه دهخدا
هضاء. [ هََ ض ْ ضا ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رمه ٔ اسبان . (ناظم الاطباء). خیل . (اقرب الموارد).
-
هزاع
لغتنامه دهخدا
هزاع . [ هََ زْ زا ] (ع ص ) شیر که در شکار بسیار شکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هزاع
لغتنامه دهخدا
هزاع . [ هَِ ] (ع ص ) مرد ضعیف بددل . (غیاث از صراح اللغة). || منفرد. (اقرب الموارد): ما فی الجعبة الا سهم هزاع ؛ در کیش به جز یک تیر نیست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هزاء
لغتنامه دهخدا
هزاء. [ هََ زْ زا ] (ع ص ) افسوس کننده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هزءة شود.
-
هذاء
لغتنامه دهخدا
هذاء. [ هََ ذْ ذا ] (ع ص ) مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب . (منتهی الارب ). کثیرالهذیان . (اقرب الموارد). هذاءة. رجوع به هذاءة شود.
-
هذاء
لغتنامه دهخدا
هذاء. [هَُ ] (ع اِمص ) بیهوده گویی از بیماری و خواب . (منتهی الارب ). هذو. هذی . هذیان . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذو به معنی کفش . (سمعانی ) (منتهی الارب ). ج ، حَذّأون . (منتهی الارب ). || قصیده ای که در آن تصرف حَذَذ ...
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح ِ ] (ع مص ) برابر کردن چیزی را با چیزی . برابر کردن چیز با چیز. برابر کردن در جهت . || اندازه کردن کفش و بریدن . (از منتهی الارب ). || افشاندن و پاشیدن ، چنانکه خاک را بر روی کسی . || گزیدن ، چنانکه تیزی سرکه زبان را. || عطا دادن . || در بر...
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح ِ] (ع اِ) برابر. (دهار) (غیاث ). ازاء. مقابل . (منتهی الارب ). محاذات . ازاء. (زوزنی ). مقابلة. (زوزنی ). رویاروی . روبرو: حذاءالشی ٔ؛ ازائه . (مهذب الاسماء) : اخبار عدل نوشروانی در حذای آن مکتوم بود. (جهانگشای جوینی ). || نعلین . (دهار). ن...
-
حظاء
لغتنامه دهخدا
حظاء. [ ح ِظْ ظا ] (ع اِ) ج ِ حَظ. رجوع به حظ شود.