کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حذنة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حذنة
لغتنامه دهخدا
حذنة. [ ح ُ ذُن ْ ن َ ] (اِخ ) زمینی است بنی عامربن صعصعة را. نصر گوید: حذنة موضعی است قرب یمامة بدانسوی وادی حائل . محرزبن مکعبر ضبی گوید : فدی لقومی ما جمعت من نشب اذ لفت الحرب أقواماً باقوام اذ خبرت مذحج عنا و قد کذبت أن لن یروع عن احسابنا حامی ...
-
حذنة
لغتنامه دهخدا
حذنة. [ ح ُ ذُن ْ ن َ ] (ع اِ) اُذُن . (معجم البلدان ). گوش . (مهذب الاسماء). || (ص ) کوتاه . || مرد خردگوش . کوتاه گوش . || شتری که در خردسالی به سواری درآمده تا اینکه شکمش کلان گردیده و کوهانش رفته باشد.
-
واژههای همآوا
-
حضنة
لغتنامه دهخدا
حضنة. [ ح َ ض َ ن َ ] (ع اِ) ج ِ حاضن .
-
حضنة
لغتنامه دهخدا
حضنة. [ ح ُ ن َ ] (ع اِ) شکست فاحش : اصبح بحضنة سوء؛ شکست فاحش یافت . (منتهی الارب ).
-
حزنت
لغتنامه دهخدا
حزنت . [ ح َ زَ ن َ ] (ع اِ) رجوع به حزنه شود.
-
جستوجو در متن
-
خردگوش
لغتنامه دهخدا
خردگوش . [ خ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گوش خرد و کوچک دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). اَسْک . (تاج المصادر بیهقی ). اَصْمَع. اَقْنَف . اَصَک . حُذُنّة. سُکاکة.