کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حدسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حدسی
لغتنامه دهخدا
حدسی . [ ح َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به حَدَس ، بطنی از خولان . (سمعانی ).
-
حدسی
لغتنامه دهخدا
حدسی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حدس . از روی حدس و گمان و تخمین . احتمالی . تخمینی .
-
واژههای همآوا
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح َ دَ ] (اِخ ) احمدبن جناب حدثی منسوب به حدث ملطیه . از عیسی بن یونس روایت کند و فهدبن سلیمان از وی و در الفیصل یاد شده است . (معجم البلدان ).
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح َ دَ ] (اِخ ) علی بن حسن حدثی ، منسوب به شهر حدث ملطیه . از عیسی بن یونس روایت دارد. و ابوجعفر محمد حضرمی کوفی از وی روایت کند. (معجم البلدان ).
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح َ دَ ] (اِخ ) عمربن زرارة حدثی ، منسوب به شهر حدث . از عیسی بن یونس و شریک بن عبداﷲ روایت کند و ابوالقاسم عبداﷲبن محمد بغوی و موسی بن هارون از وی روایت کنند. (معجم البلدان ).
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح َ دَ ] (اِخ ) و حدیثی (فضل ...). فرقه ای از معتزله بدو منسوبند. و تهانوی آنرا بغلط حدبی آورده است . رجوع به حدیثیة شود.
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به حدیثه ، شهری بر ساحل فرات .
-
حدثی
لغتنامه دهخدا
حدثی . [ ح ُ ثا ] (ع ص ) چیزی نو که از پیش نبود. || (ن تف ) تأنیث احدث . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
تخمینی
لغتنامه دهخدا
تخمینی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تخمین ، یعنی قیاسی و حدسی و گمانی . (از ناظم الاطباء). بطور حدس و گمان . از روی تقریب . رجوع به تخمین و تخمیناً شود.
-
ذوالقرنین
لغتنامه دهخدا
ذوالقرنین . [ ذُل ْ ق َ ن َ ] (اِخ ) (سفر...) در کشف الظنون (ج 2 ص 26) ردیف حرف سین «سفر ذوالقرنین » بی توضیحی آمده است و باز در ج 1 ص 433 ضمن کتب علم الحروف و سیمیا هم «سفر ذوالقرنین » را نام میبرد و در اقبالنامه یا خردنامه ٔ نظامی چ وحید ص 37 «سفر ...
-
قوت
لغتنامه دهخدا
قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشدقوت تقلید عام . مولوی .ج ، قوا. در فارسی بالفظ دادن و گرفتن و فروریختن مستعمل . (...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (پسوند) َال . چنانکه آله (َاله ) در آخر بعض کلمات ، گاه ادات نسبت باشدو گاه افاده ٔ معنی تشبیه کند، مانند انگشتال به معنی چون انگشت ، یعنی لوت . عور. بی سازوبرگ : ز خانمان وقرابت بغربت افتادم بماندم اینجا بی سازوبرگ و انگشتال . ابوالعباس .و امرو...
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض . نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بود و این همان قصر است که بحتری شاعر عرب آنرا بدین گونه وصف کرده است :و لقد رابنی بنوبن عمی ...