کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجرالاسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجرالاسود
لغتنامه دهخدا
حجرالاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ اَس ْ وَ ] (اِخ )سنگی است سیاه رنگ که بر دیوار رکن کعبه منصوب است وحاجیان هنگام طواف کعبه تبرکاً لمس آن کنند. رجوع به کلمه ٔ حج شود. و پیش از اسلام نیز این سنگ مورد احترام اعراب بوده است . یاقوت گوید:... قال عبداﷲبن العباس ...
-
جستوجو در متن
-
حجرین
لغتنامه دهخدا
حجرین . [ ح َ ج َ رَ ] (اِخ ) حجرالاسود مکة و صخره ٔ بیت المقدس .
-
سنگ سیاه
لغتنامه دهخدا
سنگ سیاه . [ س َ گ ِ ] (اِخ ) حجرالاسود. (شرفنامه ٔ منیری ) : بشب چون مردمک را جلوه گاه است که در کعبه محک سنگ سیاه است . حکیم زلالی (از آنندراج ).رجوع به حجرالاسود شود.
-
سنگ کعبه
لغتنامه دهخدا
سنگ کعبه . [ س َ گ ِ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) حجرالاسود. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
ملتزم
لغتنامه دهخدا
ملتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک رکن یمانی در محاذی کعبه ، حاجتمندان در آنجا دعا می کنند. (غیاث ) (آنندراج ). بین حجرالاسود و باب کعبه واقع شده در مکه ٔ معظمه . (از معجم البلدان ). نام آن جایی که در مابین در کعبه و حجرالاسود می باشد. (نا...
-
حجر اسود
لغتنامه دهخدا
حجر اسود. [ ح َ ج َ رِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) به اصطلاح اهل صناعت [ یعنی کیمیاگران ] موی سر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به حجرالاسود شود.
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (اِ خ ) سنگی است در بیت المقدس و آن را صخره ٔ صَمّاء نیز گویند. (غیاث اللغات ). سنگی است در بیت المقدس مانند حجرالاسود مکه ، مزار است و چون حجرین گویند مراد آن صخرة و حجرالاسود است . رجوع به فهرست سفرنامه ٔ ناصرخسرو و رجوع به نزهةالق...
-
چهاررکن
لغتنامه دهخدا
چهاررکن . [ چ َ / چ ِ رُ ] (اِ مرکب ) ارکان اربعه . پایه های چهارگانه . || عناصر چهارگانه . چهارآخشیج . آب و آتش و باد و خاک . || چهارطبع. طبایع اربعه . || دو دست و دو پا.- چهاررکن کعبه ؛ منار شامی و یمانی و عراقی و حجرالاسود. و این چهار از ارکان کع...
-
استلام
لغتنامه دهخدا
استلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسودن . ببسایش . ببسودن . لمس . دست کشیدن بچیزی .- استلام حجر ؛ بسودن سنگ به لب یا دست . بسودن سنگ را به دست یا به لب . (منتهی الارب ). بسودن حجرالاسود را. (زوزنی ). بسودن حجر اسود را (بلب ) یا بدست . (تاج المصادر بیهقی ) ...
-
جبل امین
لغتنامه دهخدا
جبل امین . [ ج َ ب َ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام دیگر کوه ابوقبیس است و گویند بدین جهت آن را بدین نام میخوانند که نوح در زمان طوفان حجرالاسود را در این کوه به ودیعت نهاد و امانت مزبور را کوه به ابراهیم پس داد. و همچنین گویند قبر حضرت آدم در این کوه است . (از...
-
حجران
لغتنامه دهخدا
حجران . [ ح َ ج َ ] (ع اِ) زر و سیم . (مهذب الاسماء). طلا ونقره . ذهب و فضة. در اصطلاح اکسیریان زر و سیم . (منتهی الارب ). حجرین کما یسمی الدرهم و الدینار الفنانین و النقدین . (النقود العربیة ص 161). || حجرالاسود مکه باصخره ٔ بیت المقدس . رجوع به حجر...
-
منقور
لغتنامه دهخدا
منقور. [ م َ ] (ع ص ) تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده . (ناظم الاطباء). || نقرشده . کنده . کنده شده . کنده کاری شده : صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. (مقامات حمیدی ). از بتخانه ٔ آنجا سنگی منقور بیرون آ...
-
واثلة
لغتنامه دهخدا
واثلة. [ ث ِ ل َ ] (اِخ ) لیثی بن عبداﷲبن عمیرالکنانی اللیثی که گفت من حجرالاسود را سفید دیدم . این حدیث را ابوموسی روایت کرده و گفته است حدیث بسیار عجیبی است . (تاج العروس ج 8 ص 153).و پسر او ابوالطفیل عامر پسر واثله لیثی است که در سال اول هجری متول...
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (صوت ) اشاره به قریب و نزدیک . (برهان ). کلمه ٔ اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند. (ناظم الاطباء). به معنی اینک باشد که مصغر این است . (برهان ) : چو من ناورد پانصد سال هجرت دروغی نیست ها برهان من ها. خاقانی .کعبه چه کنی با حجرا...