منقور. [ م َ ] (ع ص ) تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده . (ناظم الاطباء). || نقرشده . کنده . کنده شده . کنده کاری شده : صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. (مقامات حمیدی ). از بتخانه ٔ آنجا سنگی منقور بیرون آوردند که بر کتابت آن ثبت کرده بودند که ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.