کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجازیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حجازیة
لغتنامه دهخدا
حجازیة. [ ح ِی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث حجازی . رجوع به حجازی شود.
-
جستوجو در متن
-
طریق
لغتنامه دهخدا
طریق . [ طُ رَ ] (ع اِ) نخله ای است حجازی . (منتهی الارب ). نخلة حجازیة. (اقرب الموارد). اُطیرق مثله . (منتهی الارب ). نوعی نخل حجاز.
-
حجازی
لغتنامه دهخدا
حجازی . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به حجاز. مؤنث : حجازیة.- آهنگ حجازی . رجوع به ماده ٔ قبل شود : نمیداند که آهنگ حجازی فروماند ز بانگ طبل غازی . سعدی .- رطل حجازی ؛ در مقابل رطل مصری . رجوع به احکام الحسبة ص 80 شود.- قفیز حجازی ؛ کیلی مخصوص است . ر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن شمس الدین معروف به بیضاوی . ادیب و مورخی متبحر بود و در دمشق میزیست در مدرسه ٔ حجازیه و مجرد بود و جز بعلم اشتغال نداشت . شبی در مدرسه استاد را با دو شاگرد کشته و هرچه بود بتاراج بردند (1048 هَ . ق .) و قاتل معلوم نشد اما ...
-
حبج
لغتنامه دهخدا
حبج . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) شجرة سحماء حجازیة تعمل منها القداح و هی عتیقة العود لها وریقة تعلوها صفرة و تعلو صفرتها غبرة دون ورق الخبازی . (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
-
غاف
لغتنامه دهخدا
غاف . (ع اِ) نوعی از درخت که میوه اش نیک شیرین باشد یا آن ینبوت است . (منتهی الارب ). شجر له ثمر حلو جداً و قیل هو الینبوت ،الواحدة غافة. (اقرب الموارد). قال ابوزیدالغاف شجرة من العضاه الواحدة غافة، و هی شجرة نحوالقرظ شاکة حجازیة تنبت فی القفاف ... و...
-
ذات کهف
لغتنامه دهخدا
ذات کهف . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک ضریّة و بدانجا بنویربوع را با جیش منذربن ماءالسماء جنگی روی داد و غلبه بنویربوع را بود. جریر گوید : هم ملکوا الملوک بذات کهف هم منعوا من الیمن الکلابا. (از المرصع).و روضة ذات کهف نیز موضعی است و یاقوت گوید:...
-
زبید
لغتنامه دهخدا
زبید. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنی مسروح که مالک مرز «رابغ» و نیز مالک اراضی فراوان دیگر که «درب الحج » از آن جمله است ، میباشند. زبید خود به چندین رشته تقسیم میگردد بدین قرار: صُحُف ، عُصوم ، مَغارِبة، صَیّادة، وُفْیان ، جَعاثِهة، هُنود، جَراجِ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نامی . ابوالحاج عبدالرحمان نامی الارزنجانی الاصل . وی مفتش ورق آلتمغا بمصر بود. او راست : التهانی الحمیدیات و آن شامل قصائدیست در مدیح سلطان عبدالحمید عثمانی در پیروزی وی در جنگ با یونان و ذیل آن مقاله ای است در موضوع انشاء سک...
-
امان جان قزوینی
لغتنامه دهخدا
امان جان قزوینی . [ اَ جا ن ِ ق َزْ ] (اِخ )از شاعران قزوین و از طایفه ٔ حجازیه ٔ آن شهر است . به سال 950 هَ . ق . درگذشته است . این مطلع از اوست :مرا توفیق ده یارب که بوسم آستانش راکشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را.و رجوع به تحفه ٔ سامی چ تهران ص 5...