کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حجاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حجاب یزدی
لغتنامه دهخدا
حجاب یزدی . [ ح ِ ب ِ ی َ ] (اِخ ) حاج علی نقی پسر مدرس یزد و معاصر فتح علیشاه بود. (الذریعه ج 9 ص 232 از آتشکده ٔ یزدان ).
-
حجاب البیت
لغتنامه دهخدا
حجاب البیت . [ ح ِ بُل ْ ب َ ] (اِخ ) ستار کعبة. کسوةالکعبة. پرده ٔ کعبه . پرده ای که پادشاهان عرب و خلفای اسلام برای پوشانیدن دیوار خانه ٔ کعبه با تشریفات مخصوص بدانجا میفرستادند. گویند قدیم ترین کسوه ٔ کعبه را تبع ابوکرب اسعد پادشاه حمیر که از جنگ ...
-
حجاب الحاجز
لغتنامه دهخدا
حجاب الحاجز. [ ح ِ بُل ْ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) یا حجاب حاجز. دیافرغمی . و رجوع به حجاب و دیافرغما شود.
-
حجاب الحنک
لغتنامه دهخدا
حجاب الحنک . [ ح ِ بُل ْ ح َ ن َ ](ع اِ مرکب ) غشاء کام .
-
حجاب القلب
لغتنامه دهخدا
حجاب القلب . [ ح ِ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) شغاف . (ترجمان القرآن ). و رجوع به حجاب شود.
-
مشکین حجاب
لغتنامه دهخدا
مشکین حجاب . [ م ُ / م ِ ح ِ ] (اِ مرکب ) حجاب سیاه . روی پوشی تیره و سیاه چون مشک : مه با جمال روی تو مشکین شده در کوی توشب با خیال موی تو مشکین حجاب انداخته . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 661).و رجوع به مشک و مشکین و ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
مانیخس
لغتنامه دهخدا
مانیخس . [ خ ُ ] (اِ) حجاب دماغ و آن دوباشد حجاب صلب و حجاب رقیق و آن دو را مانیخسین گویند و بعضی گفته اند مانیخسین نام حجاب صلب تنها باشد.ام جافیه . ام الغلیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ح َ ] (اِخ ) ابوعقیل . طبرانی چنین آورده ، و صحیح حجاب است . رجوع به الاصابة ج 2 ص 74 و حجاب ابوعقیل شود.
-
دیافرغما
لغتنامه دهخدا
دیافرغما. [ رَ ] (معرب ، اِ) دیافراگم . حجاب حاجز. (شفاء چ تهران ص 481). حجاب مستعرض میان قلب و معده . (یادداشت مؤلف ) : و دوار یعنی سرگشتن دلیل آن است که ماده ای اندر حجاب است که به یونانی دیافرغما گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به دیافراگم و ح...
-
مسدوف
لغتنامه دهخدا
مسدوف . [ م َ ] (ع ص ) حجاب مسدوف ؛ فروهشته و سست شده . (از اقرب الموارد).
-
احجاب
لغتنامه دهخدا
احجاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حجاب . پرده ها و نقابها.
-
روگیری
لغتنامه دهخدا
روگیری . (حامص مرکب ) شرم . احتجاب زنان . حجاب زنان . حجاب کردن زن . روگرفتن . رو گرفتن زنان مسلمه . روبند، نقاب ، یا چادر بر روی داشتن زن تا غیر شوی و پدر و برادران او را نبیند. (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به روگرفتن شود.
-
محجوبی
لغتنامه دهخدا
محجوبی . [ م َ] (حامص ) حالت و چگونگی محجوب . شرم . آزرم . حیا. خجالت و شرمساری و شرمگینی . (ناظم الاطباء) : ای دل محجوب بگذر از حجاب زانکه محجوبی حجاب جان بود.عطار.
-
رینی
لغتنامه دهخدا
رینی . [ رَ / رِ ] (ص نسبی ) در اصطلاح تصوف ،ذاتی . طبعی . ختمی . (یادداشت مؤلف ) : اما حجاب دو است : یکی حجاب رینی ... و یکی حجاب غینی و این زود برخیزد... پس حجاب ذاتی که رینی است هرگز برنخیزد و معنی رین و ختم و طبع یکی است ... جنید گوید:... رین از...
-
مستبطن
لغتنامه دهخدا
مستبطن . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبطان . || آنکه محرم راز کسی شود. (منتهی الارب ). || در نهان دارنده . (منتهی الارب ). داخل بطن چیزی شونده . چون رگها در داخل گوشت . (اقرب الموارد). || باطن چیزی را شناسنده . (اقرب الموارد). || هر چیز...