کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حبیة
لغتنامه دهخدا
حبیة. [ ح َ بی ی َ ] (اِخ ) کوره ای به زمین یمن از نواحی سبا و بدانجا قلعه ای است موسوم به حب .
-
حبیة
لغتنامه دهخدا
حبیة. [ ح ِ ی َ ] (ع اِ) حبوة. و آن نوعی از نشستن است . (منتهی الارب ).
-
حبیة
لغتنامه دهخدا
حبیة. [ ح ُب ْ بی ی َ ] (اِخ ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: گروهی از متصوفه ٔ مبطله باشند. و قول و معتقد ایشان آن است که بنده چون به درجه ٔ محبت رسد تکلیفات شرعیه از او ساقط شود و محرمات بر او مباح می گردد و ترک صلات و صیام و حج و زکات و سایر شعائ...
-
واژههای همآوا
-
هبیت
لغتنامه دهخدا
هبیت . [ هََ ] (ع ص ) مهبوت . مرد بددل و بی خرد. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). مرد بددل و ترسو و کم خرد. (ناظم الاطباء). مرد ترسو و بی خرد. (اقرب الموارد). مرد ترسو. جبان . (معجم متن اللغة). || جن زده ٔ ترسو. (اقرب الموارد). || آن کس که قدر و منزل...
-
هبیت
لغتنامه دهخدا
هبیت . [ هََ / هَِ ی َ ] (ع ص ) مرد جن زده . || مرد ترسو. || ترسوی عقل و هوش باخته چون مهبوت . || نادان . احمق . گول . (معجم متن اللغة).
-
هبیط
لغتنامه دهخدا
هبیط. [ هََ ] (ع ص ، اِ) لاغر از بیماری و گوشت رفته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). لاغر. (اقرب الموارد). || شتر لاغر وباریک اندام . (لسان العرب ). || ناقه ٔ لاغر.ماده شتر باریک اندام و لاغر. (معجم متن اللغة) (لسان العرب ). اشتر لاغر. (مهذب الاسماء)...
-
هبیة
لغتنامه دهخدا
هبیة. [ هََ ب َی ْ ی َ ] (ع اِ) مؤنث هَبَی ّ. دخترک خرد. (ناظم الاطباء). دختر خردسال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
حباء
لغتنامه دهخدا
حباء. [ ح ُ ] (ع اِ)حَبیّة. حباء. نوعی از نشستن باشد. (منتهی الارب ).
-
حدة
لغتنامه دهخدا
حدة. [ ح َدْ دَ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن از حَبّیة و آن از اعمال حب ّ است . (معجم البلدان ). در قضاء حبیه از سنجاق عسیر. (قاموس الاعلام ترکی ). || نام منزلی میان جده و مکه و آن وادیی است دارای حصن و نخلستان و آب جاری و قدما آنرا حَدّاء می گفتند. (...
-
حباء
لغتنامه دهخدا
حباء. [ ح ِ ] (ع اِ) دهش بی پاداش و منت ، یا عام ّ است . محابات . (منتهی الارب ). دهش . بخشش . (وطواط). عطا. حبوة. محابات (در همه ٔ معانی ). عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || حبیة، و آن نوعی از نشستن است . || مهر زن . || (مص ) یاری دادن بی پاداش و ...