کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حبس کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حبس سیل
لغتنامه دهخدا
حبس سیل .[ ح َ س ُ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دو حرّه ٔ بنی سلیم .
-
حبس صوت
لغتنامه دهخدا
حبس صوت . [ ح َ س ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بند کردن آواز. صندوق یا جعبه ٔ حبس صوت . گرامافون . فونوگراف .
-
حبس البطن
لغتنامه دهخدا
حبس البطن . [ ح َ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) عقل بطن . حبس بطن . بستن شکم . ببستن شکم . بندآوردن شکم .
-
حبس البلایا
لغتنامه دهخدا
حبس البلایا. [ ح َ سُل ْ ب َ] (ع اِ مرکب ) من اوابد العرب ، کانوا اذا مات الرجل یشدون ناقته الی قبره ، ویقلبون براسها الی ورائها، و یغطون راسها بولیة و هی البرذعة فاذا افلتت لم ترد عن ماء ولا مرعی ، و یزعمون انهم اذا فعلوا ذلک حشرت معه فی المعاد لیرک...
-
حبس البول
لغتنامه دهخدا
حبس البول . [ ح َ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اُسر. شاشبند. شاشبندی . احتباس بول . احتقان . عسرالبول . در علاج آن در قرابادین آمده است : انیسون ، تخم کرفس از هر یک سه درم ، قندسفید چهار درم همه را کوفته و بیخته کفه زنند (یعنی کفلمه کنند) و نیم پیاله حلی...
-
حبس الطمث
لغتنامه دهخدا
حبس الطمث . [ ح َ سُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) یا حبس طمث . به بند ماندن خون زنان در وقت خود. حبس عادت .
-
حبس الغربی
لغتنامه دهخدا
حبس الغربی . [ ح َ سُل ْ غ َ ] (اِخ ) شهاب الدین سهروردی گوید: فبکیت زمانا و شکوت عنده من حبس قیروان . قال لی : نعما تخلصت ، الا انک لابد راجع الی الحبس الغربی [ ن ل : المغربی ]. (قصة الغربة الغربیة بند 40). ص 294 مجموعه ٔ 2 مصنفات شیخ اشراق چ انستیت...
-
حبس النفس
لغتنامه دهخدا
حبس النفس . [ ح َ سُن ْ ن َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) بازداشتن دَم . دم نکشیدن . دم نزدن . نگاه داشتن نفس .
-
جستوجو در متن
-
فریاد خواندن
لغتنامه دهخدا
فریاد خواندن . [ ف َرْ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) فریاد کردن . فریاد کشیدن . فریاد کردن . || کمک خواستن . دادخواهی کردن : تظلم برآورد و فریاد خواندکه شفقت برافتاد و رحمت نماند. سعدی .شنیدم که در حبس چندی بماندنه شکوه نوشت و نه فریاد خواند.سعدی .
-
عفس
لغتنامه دهخدا
عفس . [ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ). حبس . (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر ساختن . (منتهی الارب ). خوار داشتن . (المصادر زوزنی ). || سخت راندن .(منتهی الارب ). عفس الابل ؛ شتران را به شدت راند. (از اقرب الموارد). || پوست مالیدن . (منتهی...
-
تحبیس
لغتنامه دهخدا
تحبیس . [ ت َ ] (ع مص ) بر روی فراش کشیدن مِحْبَس را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراش را با مِحْبَس [ مِقْرَمه . پرده ٔ پر نقش و نگار ] پوشانیدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || اصل چیزی را در ملک خود داشتن و ثمره ٔ آن را در راه خدا وقف کردن .(م...
-
تعذیب
لغتنامه دهخدا
تعذیب . [ ت َ ] (ع مص ) عذاب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در شکنجه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به رنج افکندن . (از اقرب الموارد). شکنجه کردن .(آنندراج ). شکنجه و عذاب و عقوبت و آزار. (ناظم الاطباء) : طوطی...
-
مرز
لغتنامه دهخدا
مرز. [ م َ ] (ع اِ) عیب . زشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کلمه ٔ فارسی معرب است به معنی : حباس که بدان آب را حبس کنند و نگه دارند.(از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مرز به معنی برآمدگی اطراف کرت زراعت شود. || (مص ) چنگول گرفتن نه سخت ...
-
خون خوردن
لغتنامه دهخدا
خون خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن خون . کنایه از کشتن ، کنایه از قتل : خاطر عام برده ای خون خواص خورده ای ما همه صید کرده ای خود ز کمند جسته ای . سعدی .حسد مرد را بر سرکینه داشت یکی را بخون خوردنش برگماشت . سعدی .که بندی چو دندان بخون ...