کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاضر و آماده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاضر و آماده
لغتنامه دهخدا
حاضر و آماده . [ ض ِ رُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . رجوع به آماده شود.
-
جستوجو در متن
-
روبراه
لغتنامه دهخدا
روبراه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام ). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود. || آماده . (آنندراج ). آماده و مهیا و حاضر برای کار. || مرتب و منظم و آراسته . (ناظم الاطباء). || شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام ). || بر...
-
بسیجنده
لغتنامه دهخدا
بسیجنده . [ ب َ ج َ دَ / دِ] (نف ) بسیچنده . شخصی را گویند که استعداد و سامان کاری کند و آماده و مهیا سازد. (برهان ). آماده و مهیا کننده (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از بسیچیدن . یعنی حاضرشونده و حاضر کننده . (مجمعالفرس ) : چو شد هفته و کار شد ساخته ...
-
مستعد
لغتنامه دهخدا
مستعد. [ م ُ ت َ ع ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعداد. مهیا و آماده شده به کاری . (اقرب الموارد). ساختگی و آمادگی چیزی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آماده . آراسته . مهیا. ساخته . حاضر. رجوع به استعداد شود : چون ... فضیحت خویش بدید... مستعد و متشمر روی...
-
میان بسته
لغتنامه دهخدا
میان بسته . [ یام ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که کمر خود را با چیزی بسته باشد. که کمر بر میان بسته باشد. بسته میان . کمربسته . که کمر یا چیزی دیگر بر میانش بسته باشد : نباتی میان بسته چون نیشکربر او مشتری از مگس بیشتر. سعدی (بوستان ). || کنایه از ...
-
ساخته و آماده
لغتنامه دهخدا
ساخته و آماده . [ت َ / ت ِ وُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ساخته وپرداخته . حاضر و آماده : چون این مکار غدار بیاید، ساخته و آماده باید بود. (کلیله و دمنه ).
-
ناآماده
لغتنامه دهخدا
ناآماده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مقابل آماده . نامهیا. که حاضر و آماده نیست . ناساخته . نیاراسته . نابسیجیده . فراهم ناشده . نامستعد. رجوع به آماده شود.
-
بنقد
لغتنامه دهخدا
بنقد. [ ب ِ ن َ ] (ق مرکب ) با پول حاضر آماده . و حاضر و موجود و فوراً و فی الفور و همین لحظه . (ناظم الاطباء).
-
ساخته و پرداخته
لغتنامه دهخدا
ساخته و پرداخته . [ت َ / ت ِ وُ پ َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ساخته و به اتمام رسیده . ساخته و آماده . حاضر و آماده .
-
محاضر
لغتنامه دهخدا
محاضر. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آماده و حاضر. || آنکه در حضور شخص ایستاده است . (ناظم الاطباء).
-
مقلص
لغتنامه دهخدا
مقلص . [ م ُ ق َل ْ ل َ ] (ع ص ) همیشه حاضر و آماده برای مسافرت . (ناظم الاطباء).
-
متوکز
لغتنامه دهخدا
متوکز. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) پر شده . (ناظم الاطباء). || آماده ٔبدی گشته . || حاضر خدمت و مواظب خدمت . (ناظم الاطباء). آماده و مهیا. (از اقرب الموارد). || آن که چشم داشت چیزی دارد. (ناظم الاطباء).
-
ناجز
لغتنامه دهخدا
ناجز. [ ج ِ ] (ع ص ) نقد. حاضر و آماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حاضر. (اقرب الموارد) (المنجد). نقد و آماده . (شمس اللغات ). نقد. مقابل نسیه . || دست به دست . (شمس اللغات ). ناجزاً بناجز؛ یداً بید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عاجلاً بعاجل . (المنجد...
-
ناهار کشیدن
لغتنامه دهخدا
ناهار کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آماده و حاضر کردن غذا.