کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جِرم نقطه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ] (اِخ ) ابن کهلان . از علمای انساب یمن بود. رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 395 شود.
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج َ ] (اِخ ) نام بطنی از طائفه ٔ طی است . (منتهی الارب ). مؤلف صبح الاعشی آرد: بطنی است از قبیله طی بدین نام و نسب ، بنوثعلبةبن عمروبن غوث بن طی . حمدانی گوید: «جرم نام مادر اوست که بتغلیب نام خود وی گردیده است و اینان همان طائفه جرم اند که ...
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج َ ] (اِخ ) نام بطنی است از عرب قضاعه . (منتهی الارب ). مؤلف صبح الاعشی دارد: جرم ، طائفه ٔ هفتم از قضاعه است و آنان اولاد جرم بودند که نام وی علاف بن زبان بن حلوان بن عمران بن حافی بن قضاعه است ، حمدانی گوید: بنوجشم و بنوقدامه و بنوعوف از ...
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج َ ] (پسوند) در فارسی مزید مؤخر امکنه قرار گیرد چنانکه : ماجرم ، جاجرم . (یادداشت مؤلف ).
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج َ] (اِخ ) ابن عمروبن غوث . از طائفه ٔ طی . او جدی است جاهلی و از اولاد وی «بنوجیان » است آنان در غزة و دارم و بلدالخلیل (در فلسطین ) سکونت دارند و بطنهای بسیار دارد. (از اعلام زرکلی ) (از صبح الاعشی ج 1 ص 322).
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ِ ] (اِ) آنچه از دود چسبنده بماند بر ته سیگار و دسته ٔ چپق و میانه ٔ قلیان و جز آن . || فشرده . درد. آب و روغن گرفته ٔ هرچیز. ثفل . چنانکه ، جرم غلیان ، جرم دود و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک بدخشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلادی است وراء ولوالج نزدیک بدخشان . (از تاج العروس ). شهری است بنواحی بدخشان . وراء ولوالج . (از معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ِ ] (اِخ )نام جایی و مقامی است در ایران زمین . (برهان ). کیهان در جغرافیای سیاسی ایران آرد: سوم ناحیت فشافویه است و در او سی پاره دیه است : کوشک و علیاباد وکیلین و جرم وقرج آغار. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 359).
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ جِرمَة. (منتهی الارب ). رجوع به جرمه شود.
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ُ رُ ](ع اِ) ج ِ جِرم . (از منتهی الارب ). رجوع بجرم شود.
-
جرم
لغتنامه دهخدا
جرم . [ ج ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارم ؛ درونده و فراهم آورنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع بجارم شود.
-
واحد جرم
لغتنامه دهخدا
واحد جرم . [ ح ِ دِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی که برای سنجش مقدار جرم یا توده به کار میرود. در دستگاه S.K.M واحد اصلی که برای جرم در نظر گرفته شده است کیلوگرم جرم (kg) است . رجوع به کیلوگرم شود و در دستگاه .S.T.M تن (t) است که برابر هزار کی...
-
جرم درگذاشتن
لغتنامه دهخدا
جرم درگذاشتن . [ ج ُ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گناه بخشودن . آستین بر گناه کشیدن . از خطا درگذشتن . از تقصیر کسی گذشتن .بخشانیدن . و بخشایش . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 303).
-
جرم صبح
لغتنامه دهخدا
جرم صبح . [ ج ِ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب وروشنایی صبح و روشنی روز باشد. (از ناظم الاطباء).
-
جرم کردن
لغتنامه دهخدا
جرم کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گناه کردن . تقصیرکردن : چون بود عدل برآن کو نکند جرم عذاب زی من این هیچ روا نیست اگر زی تو رواست . ناصرخسرو.ما جرم چه کردیم نزادیم بدان وقت محروم چراییم ز پیغمبر و مضطر. ناصرخسرو.گفتی نظر خطاست تو دل میبری رواست خ...