کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوهرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوهرة
لغتنامه دهخدا
جوهرة. [ ج َ هََ رَ ] (ع اِ) یکی جوهر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوهر شود.
-
جستوجو در متن
-
ربد
لغتنامه دهخدا
ربد. [ رُ ب َ ] (ع اِ) رنگ و جوهر شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): سیف ذوربد؛ اذا کنت تری فیه شبه غبار او مدب نمل یکون فی جوهره . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ). || ج ِ رَبْداء. (منتهی الارب ). رجوع به ربداء شود.
-
مشمشی
لغتنامه دهخدا
مشمشی . [ م ِ م ِ ] (ص نسبی ) مانند مشمش . همچون مشمش به لون . به رنگ مشمش : ان المختار منه هو المشبع الصفرة المقارب بالتشبه بالجلنار من الاحمر و بعده المشمشی . (الجماهر بیرونی ص 74). و هناک معدن یعرف بناونولون جوهره مشمشی . (الجماهر بیرونی ص 86). و ...
-
زبیری
لغتنامه دهخدا
زبیری . [ زُ ب َ ] (اِخ ) عیسی بن احمدبن عیسی بن محمد براوی ازهری . از فقیهان فاضل و شافعی مذهب مصر است . در جامع ازهر تحصیل دانش کرد و در قاهره به سال 1182 هَ . ق . وفات یافت . از مؤلفات اوست : «التیسیر لحل الفاظ الجامع الصغیر» و «حاشیه بر شرح جوهر...
-
طحاوی
لغتنامه دهخدا
طحاوی . [ طَ ] (اِخ ) احمد عبدالرحیم . ولادت وی به سال 1233 هَ . ق . و وفات او بسال 1302. هَ . ق .او راست : نهایةالمقصد و التوسل لفهم قولة الدور و التسلسل . و آن شرحی است در مبحث دور و تسلسل از حاشیه ٔ امیر بر شرح عبدالسلام که بر جوهرة تألیف پدر خوی...
-
لقانی
لغتنامه دهخدا
لقانی . [ ل َ ] (اِخ ) ابراهیم (الامام ) ابوالامداد برهان الدین بن ابراهیم بن حسن بن علی بن عبدالقدوس بن ولی الشهیر محمدبن هرون اللقانی المالکی . و اللقانی نسبة الی لقانة قریة من قرای مصر، احد الاعلام المشار الیهم بسعة الاطلاع فی علم الحدیث و الدرایة...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد واعظ، مکنی به ابوالعباس . یکی از مشاهیر ادبای اندلس . وی در علم و ادب و وعظ مشهور و اصل وی از اشبیلیه بود و سپس بمصر هجرت کرد و در 684 هَ .ق . درگذشت . او راست :من انت محبوبه من ذا یعیّره و من صفوت له من ذا یکدّره هیه...
-
جواهر
لغتنامه دهخدا
جواهر. [ ج َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ جوهر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فلزات گرانبها. هر سنگ که از آن منفعتی برآید همچون الماس و یاقوت و لعل و امثال آن . (از منتهی الارب ). گوهران : در او افراشته درهای سیمین جواهرها نشانده در بلندین . شاکر بخاری .گوین...
-
احالة
لغتنامه دهخدا
احالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) تمام کردن سال . || مسلمان شدن . || خداوند شتران نازاینده گردیدن که باردار نمیشوند از گشن یافتن . (منتهی الارب ). خداوند شتران ستاغ شدن . (تاج المصادر). || بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن . || گشتن سال بر چیزی . || سال گشت گردیدن...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) البراثی بن ابی جعفر. از مردم براثا قریه یا محله ای از نهر ملک . زاهدی معروف و زوجه ٔ او شاهزاده ای مسمّاة بجوهره یا جوهر که دنیا را ترک گفت و به ابوعبداﷲ پیوست و در آنوقت مردم آن نواحی هنوز زبانشان بعربی نگشته بود...
-
صاری عبداﷲافندی
لغتنامه دهخدا
صاری عبداﷲافندی . [ ع َ دُل ْ لاه اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از شاهزادگان مغرب است که در زمان سلطان احمدخان اوّل به استانبول هجرت کرد، و سیّدمحمد داماد محمدپاشا برادر صدراعظم خلیل پاشا، او را به فرزندی پذیرفت و در حمایت خلیل پاشا تربیت یافت . هنگام صدارت دو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف اصفهانی . حمزه در کتاب اصفهان او را در جمله ٔ ادباء اصفهان آورده است و گوید، او راست : کتابی در طبقات بلغاء و کتابی درطبقات خطباء و هر دو کتاب بی مانند است و کتاب ادب الکتاب . و احمد راست درباره ٔ ولیدبن ابی ال...
-
باجوری
لغتنامه دهخدا
باجوری . (اِخ ) شیخ ابراهیم بن محمدبن احمد باجوری (بیجوری ) شافعی (1198 - 1277 هَ . ق .) . وی در باجور که از دهات منوفیه (مصر) است متولد شده و نزد پدر خود تربیت یافته و قرآن مجید را ازو آموخت . وی در سال 1212 بجامع ازهر رفت و تا سال 1213 که فرنسیس به...
-
اسم جنس
لغتنامه دهخدا
اسم جنس . [ اِ م ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب کشاف گوید: در نزد نحویان آن اسم باشد که بر همه ٔ افرادی که ماهیت مشترک دارند اطلاق گردد، خواه از راه شمول و خواه از راه بدلیت ، خواه اسم ذات باشد مانند: صُرَد و خواه اسم معنی باشد مانند: هدی ، خو...