کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوله
لغتنامه دهخدا
جوله . [ ج َ / جُو ل َ / ل ِ ] (اِ) نساج . (غیاث اللغات از رشیدی ). سفیدباف . || عنکبوت . (غیاث اللغات ). رجوع به جوله و جولاه شود.
-
جوله
لغتنامه دهخدا
جوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) به خفای ها، تیردان و ترکش را گویند. کیش و قربان و آن جایی باشد که کمان رادر آن نهند. || زده شده اعم از پشم و پنبه و غیر آن . || خارپشت بزرگ . || (هندی ، اِ) علتی است که آنرا بعربی فالج خوانند. || با واو مجهول ، نوعی سبزه است...
-
جوله
لغتنامه دهخدا
جوله . [ ل َه ْ ] (ص ، اِ) بضم اول وفتح ثالث و ظهور «ها» مخفف جولاهه . بافنده . (برهان ). || عنکبوت . (برهان ). رجوع به جولاه شود.
-
واژههای مشابه
-
جولة
لغتنامه دهخدا
جولة. [ ج َ ل َ ] (ع مص ) گرد برآمدن . جول . جؤل . جَوَلان . جیلان . (منتهی الارب ). رجوع به این کلمات شود. || از هم جدا شدن پستر حمله کردن . (منتهی الارب ) : جال القوم جولة؛ از هم جدا شدند، پستر حمله کردند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قطع کرد...
-
کمان جوله
لغتنامه دهخدا
کمان جوله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) قربان باشد که کمان در آن کنند. (فرهنگ رشیدی ). به معنی قربان که کمان در آن گذارند چرا که جوله به معنی ترکش است ، چون قربان بی ترکش نبندند لهذا چنین گفته شد و آن را نیم لنگ نیزگفته اند. (آنندراج ) (غیاث ). جایی...
-
جوله زار
لغتنامه دهخدا
جوله زار. [ ج َ / جُو / جو ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) مَرغزار. چمن زار. (برهان ).
-
جوله گاه
لغتنامه دهخدا
جوله گاه . [ ج َ / جُو / جو ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی جوله زار باشد که آنرا مرغزار گویند و مَرْغ ، علفی است که حیوانات آنرا برغبت تمام خورند. (برهان ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
جائل
لغتنامه دهخدا
جائل . [ ءِ ] (ع ص ) از: جوله . جولان زننده . جولان کننده . رجوع به جوله شود.
-
جول
لغتنامه دهخدا
جول . (ع مص ) گرد برآمدن . جَوْلة و جؤل . جَوَلان . (منتهی الارب ).
-
جؤول
لغتنامه دهخدا
جؤول . [ ج ُ ] (ع مص ) گرد برآمدن . جولان . جولة. (منتهی الارب ). || طواف کردن . (ذیل اقرب الموارد).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن جولة. محدث است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
کمان چوله
لغتنامه دهخدا
کمان چوله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کمان جوله : ز بهر جنگ دشمن دست نابرده به زه گرددغلامان ترا هر دم کمان اندرکمان چوله . فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 352).و رجوع به کمان جوله شود.
-
جولاه
لغتنامه دهخدا
جولاه . (ص ، اِ)جولاهه . جولاهک . جولخ . جوله . جولهه . جولق . جولقی . بافنده . نساج . (فرهنگ فارسی معین ) (برهان ) : بر فلک بر، دو شخص پیشه ورنداین یکی درزی آن دگر جولاه این ندوزد مگر کلاه ملوک وآن نبافد مگر پلاس سیاه . شهید بلخی .|| عنکبوت را نیز گ...