کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جواهر نشان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صباغ جواهر
لغتنامه دهخدا
صباغ جواهر. [ ص َب ْ با غ ِ ج َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایت از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع).
-
جواهر تسعه
لغتنامه دهخدا
جواهر تسعه . [ ج َ هَِ رِ ت ِ ع َ/ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به جواهر شود.
-
جواهر علویه
لغتنامه دهخدا
جواهر علویه . [ ج َ هَِ رِ ع ِ وی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) افلاک و کواکب و ارواح در اصطلاح بجواهر علویه تعبیر میشود. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
جواهر مجرده
لغتنامه دهخدا
جواهر مجرده . [ ج َ هَِ رِ م ُ ج َرْ رَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقول عشره است و آن نزد حکما ده فرشته اند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جواهر مفارقة. رجوع به جواهر و جوهر شود.
-
جواهر نگار
لغتنامه دهخدا
جواهر نگار. [ ج َ هَِ ن ِ ] (ص مرکب ) جواهرنشان . مرصعبجواهر. که در آن گوهرها نشانده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار.نظامی .
-
حسن صاحب جواهر
لغتنامه دهخدا
حسن صاحب جواهر. [ ح َ س َ ن ِ ح ِ ج َ ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن باقربن عبدالرحیم شریف اصفهانی . ازمحققان فقه و حقوق شیعی امامی در نجف و از شاگردان سید جواد عاملی صاحب «مفتاح الکرامة» و شیخ جعفر کاشف الغطاء بود. وی سی سال عمر خود را در تألیف کتاب بزرگ «...
-
جستوجو در متن
-
درنشاندن
لغتنامه دهخدا
درنشاندن . [ دِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . قرار دادن . اجلاس . ارداف : استرداف ؛ از پی درنشاندن خواستن . (دهار). || بسختی فروبردن . استوار کردن . فرو بردن با زخم و ضرب چیزی را در چیزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). هصهصة. (از منتهی الارب ) : بر اندازه ٔ ...
-
پیاده کردن
لغتنامه دهخدا
پیاده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال . (منتهی الارب ). پیاده گردانیدن . از مرکب بزیر آوردن . پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر : پیاده کند ترک چندان سوارکز اختر نباشد مر آ...
-
مرصع
لغتنامه دهخدا
مرصع.[ م ُ رَص ْ ص َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از ترصیع. درنشانده . دانه نشان . رجوع به ترصیع شود : و منبرهای بدیعالعمل مرصع بالعاج والابنوس . (ابن بطوطه ). || مرصع به جواهر. آنچه که در آن جواهرات به زر نشانده باشد. (غیاث ) (آنندراج ). درنشانده به جواه...
-
نشاندن
لغتنامه دهخدا
نشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان به...
-
خیره شدن
لغتنامه دهخدا
خیره شدن . [ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متعجب شدن . بشگفت درآمدن . مات شدن از فرط تعجب . حیران شدن از نهایت شگفتی . متحیر شدن . مدهوش شدن : تا پدید آمدت امسال خط غالیه بوی زاهری خیره شد و غالیه و عنبرخوار. عماره ٔ مروزی .چو ارجاسب دید آن چنان خیره ش...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...
-
دامن
لغتنامه دهخدا
دامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش . قسمت سفلای قبا و غیره از قدام . قسمت پایین جامه . رفل . (منتهی الارب ). قسمت پیش از ...
-
رقم
لغتنامه دهخدا
رقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطباء). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب . (منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. ...