کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ] (اِخ ) حسن بن محمد، مکنی به ابوالبرکات . از اکابر علمای قرن ششم هجری که بسال 558 هَ. ق . وفات یافت . کتاب الجوهرالمکنون فی القبایل و البطون از اوست . (کشف الظنون ) (ریحانة الادب ج 1 ص 284).
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ] (اِخ ) محمدبن اسعدبن علی ، مکنی به ابوعلی . از اکابر علمای قرن ششم هجری بود. او راست : 1 - طبقات الطالبیین . 2- طبقات النسابین . وی بسال 588 هَ . ق . وفات یافت . (مشیخه ٔ آقا شیخ آقابزرگ ) (ریحانة الادب ج 1 ص 284).
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج َ ] (حامص ) ضد پیری . شباب . حداثت . (دهار) : یک نیمه جهان را بجوانی بگشادی چون پیر شوی نیمه ٔ دیگر بگشایی . منوچهری .هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ وین خانه و فرش باستانی هم هیچ از نسیه و نقد زندگانی همه راسرمایه جوانی است جوانی هم هیچ . ...
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج َ ] (ع اِ) جوانب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَوان شود.
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج َوْ وا نی ی ] (ع اِ)درون خانه و صحن آن . (منتهی الارب ). درون و داخل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این منسوب است به جوّ،نسبتی شاذ و نادر مقابل بَرّانی . (اقرب الموارد). ودر حدیث سلمان است : ان لکل امرء جوانیاً و بَرّانیّاً؛ ای ظاهراً...
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج ِ ] (اِ) تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند و آنرا نانخواه و زنیان هم گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
غرور جوانی
لغتنامه دهخدا
غرور جوانی . [ غ ُ رو رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غروری که جوانان دارند. کبر و نخوت و خودپرستی جوانان . رجوع به غرور شود. || بره و جوشی که در روی جوانان پیدا آید. رجوع به غرور شود.
-
روز جوانی
لغتنامه دهخدا
روز جوانی . [ زِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روزگار و ایام جوانی : دریغ روز جوانی و عهد برنایی نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
اطروان
لغتنامه دهخدا
اطروان . [ اُ رُ ] (ع اِ) اطروان الشباب ؛ آغاز جوانی . شروع جوانی . (از منتهی الارب ). عنفوان جوانی . اول و غلواء جوانی . (از اقرب الموارد).
-
ممتهک
لغتنامه دهخدا
ممتهک . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) جوان پر از جوانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ): شاب ممتهک ؛جوان در اول جوانی و پر از جوانی . (ناظم الاطباء).
-
غیدان
لغتنامه دهخدا
غیدان . [ غ َ ] (ع اِ) اول جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غیدان شباب ؛ اول جوانی . (از اقرب الموارد).
-
جوان
لغتنامه دهخدا
جوان . [ ج َ نِن ْ ] (ع اِ) جوانی . ج ِ جانیة. (اقرب الموارد). رجوع به جانیة و جَوانی (ع اِ) شود.
-
نفخ
لغتنامه دهخدا
نفخ . [ ن ُ ف ُ ] (ع ص ) مرد پر از جوانی . (منتهی الارب ). پر از جوانی . (از اقرب الموارد). مرد در کمال جوانی . (ناظم الاطباء). یقول : شاب نفخ و جاریة نفخ . (از اقرب الموارد).