کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوائز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوائز
لغتنامه دهخدا
جوائز. [ ج َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ جائز. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). رجوع به جائز شود. || ج ِ جائزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطایا و انعامات و تحفه ها. (ناظم الاطباء). رجوع به جائزه شود.- جوائز اشعار و امثال ؛ آنچه از شهری بشهر دیگر رود و ...
-
جستوجو در متن
-
جوایز
لغتنامه دهخدا
جوایز. [ ج َی ِ ] (ع اِ) جوائز. ج ِ جایزه . رجوع به جوائز شود.
-
جائزة
لغتنامه دهخدا
جائزة. [ ءِ زَ ] (ع اِ) صلة. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). ج ، جوائز. || عطیة. (منتهی الارب ). عطا. (دهار). انعام . (غیاث اللغات ). ج ، جوائز. || ارمغان . تحفه . || لطف . احسان . || استادنگاه آبکش بر چاه . (منتهی الارب ). || خطی مستقیم که برای علامت...
-
تئاژن دوتازس
لغتنامه دهخدا
تئاژن دوتازس . [ ت ِ ژِ دُ زُ ] (اِخ ) زورآزما و پهلوان مشهور یونان (در قرن پنجم - ششم ق .م .). وی در اغلب مسابقه ها و بازیهای بزرگ المپیک شرکت می کرد و پیروز می گشت و جوائز آنرا بدست می آورد.
-
ژوفلورو
لغتنامه دهخدا
ژوفلورو. [ ژُف ْ ل ُ رُ ] (اِخ ) نام آکادمی تولوز موزّع جوائز اشعار در هر سال . این آکادمی را تروبادورها در 1323 م . تأسیس کردند و آن را کلژ دُلاگ ِ سیانس نامیدند و چون در آنجا به بهترین اشعاری که در لهجه ٔ لانگ دک یعنی لهجه های جنوبی فرانسه سروده م...
-
ابوالفتیان
لغتنامه دهخدا
ابوالفتیان .[ اَ بُل ْ ف ِت ْ ] (اِخ ) محمدبن سلطان بن محمدبن حیوس بن محمدبن المرتضی بن محمدبن هیثم بن عدی بن عثمان الغنوی ملقب به صفی الدوله مدعو به امیر. و این شهرت از آنروست که پدر او از امرای مغرب بوده است . او یکی از شعرای شامی و صاحب دیوانی بزر...
-
جایز
لغتنامه دهخدا
جایز. [ ی ِ ] (ع ص ) جائز. ج ، اَجوُز. اَجوِزَ، جوزان ، جیزان و جوائِز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روا. مشروع . حلال . مأذون . پروانگی . (ناظم الاطباء). سایغ. مباح . مُسَوَّغ . مُسَغَّب . مُسغَب . مُجاز : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب...
-
ابوالسعادات
لغتنامه دهخدا
ابوالسعادات . [ اَ بُس ْ س َ ] (اِخ ) اسعدبن یحیی بن موسی بن منصور عبدالعزیزبن وهب بن عبداﷲبن رفیعبن ربیعةبن هبان سلمی ، معروف به بهاء سنجاری . ابن خلکان گوید فقیه و عالم خلافی بود. لکن طبع او بشعر گرائید و بشاعری مشهور گشت و نیکو گفت و مدح ملوک کرد ...
-
جایزه
لغتنامه دهخدا
جایزه . [ ی ِ زَ / زِ ] (ع اِ) پاداش . ج ، جوائز : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی ورندهی بیشکی ز ایزد خواهم عیاد. منوچهری .هرچه لبت را بسخن ره در اوست جایزه ٔ قد سمعاﷲ در اوست . امیرخسرو.گر نظم را بقدر سخن میرسد بهاشخصم ز جمله جایزه بهتر گرفته است . ش...
-
ذاتی
لغتنامه دهخدا
ذاتی . (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای عثمانی از مردم بالیکسر. نامش عوض . متولد 876 او در اوایل عمر شغل کفشدوزی می ورزید و پس از آنکه به اسلامبول رفت قصائدی در مدح سلطان بایزیدخان ثانی و اکابر معاصر بگفت و جوائزی بوی دادند و از آنگاه ببعد با صلات شعر خود ...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن موسی بن منصوربن عبدالعزیزبن وهب بن هبان بن سواربن عبداﷲبن رفیعبن ربیعةبن هبان السلمی السنجاری الفقیه الشافعی الشاعر المنعوت بالبهاء و المکنی بابی السعادات . او فقیه و متکلمی در خلاف است لیکن شعر بر او غالب آمد و نی...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بلعمی . محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبدالرحمن بن عبداﷲبن عیسی بن رجأبن معبدبن علوان . وزیر اسماعیل بن احمد (279 - 295 هَ. ق .) و اوایل سلطنت نصربن احمد. سمعانی در انساب گوید: ابن ماکولا گفت آنگاه که مسلمةبن عبدالملک داخل...
-
ابوقریش
لغتنامه دهخدا
ابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عیسی الصیدلانی . طبیب خاص مهدی خلیفه ٔ عباسی و حظیه ٔ او خیزران . او در اول به بغداد شغل صیدنه میورزید و علم او بطب ناچیز بود، لکین بصدفه و اتفاقی نیکو رتبه ٔ طبابت خاصه ٔ خلیفه یافت . و آن چنان بود که خیزران نالان شد و...
-
ابوالفرج
لغتنامه دهخدا
ابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) علی بن الحسین بن محمدبن هیثم اصفهانی و گویند او از خاندان اموی است . مولد او به سال 284 هَ . ق . بود و او علامه ٔ نسابه و واسعالروایة و شاعری نیکوشعر است و از ابی بکربن درید و ابی بکربن انباری و فضل بن حباب جمحی ...