کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهن
لغتنامه دهخدا
جهن . [ ج َ ] (اِ) نفس کل . (برهان ).
-
جهن
لغتنامه دهخدا
جهن . [ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) نام پسر چهارم افراسیاب پادشاه ترکستان . (فرهنگ شاهنامه ) : چو از جهن بشنید پیغام شاه همی کرد چندان بدو در نگاه . فردوسی .جهن پس از فتح کنگ دژ و بیکن به دست کیخسرو گرفتار گردید وپس از قتل فراسیاب دیگرباره کیخسرو حکومت ترکستا...
-
جهن
لغتنامه دهخدا
جهن . [ ج ُ ] (ع اِ) مسیر دریا مقدار پرتاب تیر که بدشت نرسیده باشد، و آنکه بدشت متصل شده باشد آنرا شِعْب میگویند. (منتهی الارب ). الزربة فی البحر غیرمتصلة بالبر مقدار غلوة فاذا اتصلت الی البر فهی شعب . (اقرب الموارد).
-
جهن
لغتنامه دهخدا
جهن .[ ج َ ] (ع اِمص ) درشتی روی و ترشی آن . (منتهی الارب )(ذیل اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || (ص ) درشت روی . (ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب ).
-
واژههای همآوا
-
جحن
لغتنامه دهخدا
جحن . [ ج َ ] (ع مص ) تنگ گرفتن بر عیال خود از فقر یا بخل . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
-
جحن
لغتنامه دهخدا
جحن . [ ج َ ح َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن کودک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (صحاح ).
-
جحن
لغتنامه دهخدا
جحن . [ ج َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) بطی ءالشباب . (از منتهی الارب ) (صحاح ). || گیاه کوتاه و ضعیف بی آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از صحاح ) (از اقرب الموارد) : فأنبتها نباتاً غیر جحن . نمربن تولب (از تاج العروس ).و سکون حاء بجهت تخفیف است .(لسان از تاج ...
-
جستوجو در متن
-
گلباد
لغتنامه دهخدا
گلباد. [ گ ُ ] (اِخ ) ازپسران ویسه که از پهلوانان تورانی است : سپهبدگزین کرد گلباد راچو گرسیوز و جهن و پولاد را. فردوسی .رجوع به ولف شود.
-
ایلا
لغتنامه دهخدا
ایلا. (اِخ ) نام پهلوانی بوده است از ترکستان . (برهان ) (آنندراج ). نام مبارز افراسیاب . (مؤید الفضلا) (شرفنامه ٔ منیری ) : اندر عهد افراسیاب پهلوان او... و دیگری جهن و ایلا و... نبیرگان او بودند. (مجمل التواریخ و القصص ص 90).
-
باد
لغتنامه دهخدا
باد. (پسوند) مزید مؤخر امکنه : زیرباد. برباد. مجیرباد. دین باد. زیادباد. سایرباد. ابرقان باد. || مزید مؤخر اسماء و آن همان بد (پهلوی پت ) است : آذرباد [ نام موبد ] . گل باد : سپهبد گزین کرد گلباد راچوگرسیوز و جهن و پولاد را.فردوسی .
-
بندسای
لغتنامه دهخدا
بندسای . [ ب َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ بند : همان جهن و گرسیوز بندسای که او برد پای سیاوش ز جای . فردوسی .خرد پای و طبیعت بند پای است نفس یک یک چو سوهان بندسایست . نظامی . || (ن مف مرکب ) سائیده شده از بند:ز شفقت ساقهای بندسایش همی مالید و می بوسید پای...
-
جدا داشتن
لغتنامه دهخدا
جدا داشتن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دور داشتن . منفرد ساختن . تنها داشتن : چون یقینی که همه از تو جدا خواهد ماندزو هم امروز بپرهیز و همیدار جداش . ناصرخسرو. || متمایز داشتن . فرق گذاشتن بادیگران : یکی مرد بد در دماوند کوه که شاهش جدا داشتی از گروه کجا...
-
سالار بار
لغتنامه دهخدا
سالار بار. [رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باربد. حاجب بزرگ . رئیس تشریفات . دربان شاه . دارنده ٔ بار. خرم باش . پرده دار. حاجب مخصوص . رئیس دربار. (ناظم الاطباء). رئیس تشریفات . (اشتینگاس ص 642) آنکه پذیرائی واردان بر شاه را بعهده دارد و آنان را بحضو...