بندسای . [ ب َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ بند :
همان جهن و گرسیوز بندسای
که او برد پای سیاوش ز جای .
خرد پای و طبیعت بند پای است
نفس یک یک چو سوهان بندسایست .
|| (ن مف مرکب ) سائیده شده از بند:
ز شفقت ساقهای بندسایش
همی مالید و می بوسید پایش .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندسای . [ ب َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ بند :
همان جهن و گرسیوز بندسای
که او برد پای سیاوش ز جای .