کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جندی
لغتنامه دهخدا
جندی . [ ج ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به جند. لشکری . (منتهی الارب ). سرباز. (آنندراج ). فردی از لشکر. (اقرب الموارد). سپاهی . || زنی روسپی که درمیان لشکریان بکار میپرداخت . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
علی جندی
لغتنامه دهخدا
علی جندی . [ ع َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) ابن شرف الملک فخرالدین علی بن ابی القاسم جندی ، معروف به خواجه جهان و مکنّی به ابوالمکارم . وزیر سلطان جلال الدین منکبرنی . وی در زمان سلطنت محمد خوارزمشاه به امور دیوانی اشتغال داشت و بواسطه ٔ ظلم و تعدی بسیار، سلطا...
-
علی جندی
لغتنامه دهخدا
علی جندی .[ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی جندی یمنی . او راست : 1 - الالباب فی معرفة الاوائل و الاسباب ، که در سال 714 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . 2 - نزهةالعقول . (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 1943).
-
امین جندی
لغتنامه دهخدا
امین جندی . [ اَ ن ِ ج ُ ] (اِخ ) شیخ امین بن خالدبن محمدبن احمد جندی . شاعر عرب و از بزرگان شهر حمص بود. در این شهر متولد شد و در همانجا درگذشت (1257 هَ .ق .). (ازاعلام زرکلی چ 1 ص 128). و رجوع به همین کتاب شود.
-
بابا کمال جندی
لغتنامه دهخدا
بابا کمال جندی . [ ک َ ل ِ ج َ ] (اِخ ) عارفی است . جامی آرد: چون خدمت باباکمال جندی در خدمت شیخ نجم الدین مرتبه ٔ تکمیل و کمال یافت حضرت شیخ خرقه بوی داد و گفت : در دریای ترکستان مولانا شمس الدین مفتی را فرزندی است که وی را احمدمولانا می گویند خرقه ...
-
جستوجو در متن
-
نیلاب
لغتنامه دهخدا
نیلاب . (اِخ ) نام شهر جندی شاپور است و آن نیلاط بوده درقدیم . (از معجم البلدان ). رجوع به جندی شاپور شود.
-
علی یمنی
لغتنامه دهخدا
علی یمنی . [ ع َ ی ِ ی َ م َ ] (اِخ )ابن احمدبن علی جندی یمنی . رجوع به علی جندی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن احمدبن علی جندی یمنی . رجوع به علی جندی شود.
-
ابوشیبه
لغتنامه دهخدا
ابوشیبه . [ اَ ش َ ب َ ] (اِخ ) والد عثمان جندی . از روات است .
-
ارم
لغتنامه دهخدا
ارم . [ اَ ] (اِخ ) ملتقای قبائل راس و جندی از جنود آن .
-
جذیسابور
لغتنامه دهخدا
جذیسابور. [ ج ُ ] (اِخ ) تحریفی است از تلفظ کلمه ٔ جندی شاپور. رجوع به جندیشاپور شود.
-
دهشتک
لغتنامه دهخدا
دهشتک . [ ] (اِخ ) طبیب ایرانی به عهد هرون الرشید خلیفه ، رئیس بیمارستان جندی شاپور. برادرزاده ٔ او میخائیل نیز در بیمارستان جندی شاپور با عم خویش همکاری داشت . (تاریخ بیمارستانات دکتر احمد عیسی بیک ص 65).
-
اندامش
لغتنامه دهخدا
اندامش . [ اَ م ِ ] (اِخ ) شهری است بین کوههای لور و جندی شاپور. اصطخری گفته از شاپور خواست تا لور سی فرسخ است که در آن فاصله نه ده و نه شهری است و از لورتا شهر اندامش دو فرسخ است و از پل اندامش تا جندی شاپور دو فرسخ است . (از معجم البلدان ) .