کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلیلالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج َ ] (اِخ ) گروهی هستند بیمن . (منتهی الارب ). رجوع به جلیلی شود.
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج َ ] (اِخ )کوهی است در ساحل شام که سلسله ٔ آن تا نزدیک حمص کشیده شده است . معاویه متهمان بقتل عثمان بن عفان را درآنجا بزندان می افکند. ابن فقیه گوید: خانه ٔ نوح نبی در کوه جلیل نزدیک حمص در دهی بنام سحر قرار داشت و گویند در آنجا تنور فوران ...
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج ُ ل َ ] (اخ ) نام شخصی که گربه ٔ بسیار نگاه می داشت . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج ُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر جُل ،پرده و چادر و کجاوه پوش باشد. (برهان ) : بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسدوندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.منوچهری (از حاشیه ٔ برهان ).|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان ).
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل .[ ج َ ] (ع ص ) کلانسال . (از منتهی الارب ). || بزرگوار (ناظم الاطباء). بزرگ قدر. (منتهی الارب ). آنکه قدر و مرتبه ٔ وی بلند باشد. (ناظم الاطباء). || بزرگ و عظیم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آزموده کار. (منتهی الارب ). || (اِ) یز که از وی...
-
کوه جلیل
لغتنامه دهخدا
کوه جلیل . [ هَِ ج َ ] (اِخ ) نام کوهی که نوح (ع ) در آنجا خانه داشت و آب طوفان مرتبه ٔ اول از آن خانه جوشید. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به جلیل و جبل الجلیل شود.
-
جلیل آباد
لغتنامه دهخدا
جلیل آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 20هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 8هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔآن 115 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن...
-
جلیل آباد
لغتنامه دهخدا
جلیل آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان قره پشلو بخش حومه ٔ شهرستان زنجان واقع در48هزارگزی باختر زنجان سر راه عمومی خلخال . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 526 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه جات وشغل اهالی...
-
جلیل کلا
لغتنامه دهخدا
جلیل کلا. [ ج َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های نوراست . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 149).
-
جلیل کندی
لغتنامه دهخدا
جلیل کندی . [ ج َ ک َ ] (اِخ ) دهیست از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در شش هزارگزی خاور سیه چشمه و 1500گزی شمال شوسه ٔ سیه چشمه به قره ضیاءالدین . این ده کوهستانی و دارای هوایی معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از چشمه ...
-
شیخ جلیل
لغتنامه دهخدا
شیخ جلیل . [ ش َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفراینی ، ملقب به عصام الدین . رجوع به عصام اسفرایینی شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) لقب طاش کبری زاده ، از فاضلان قرن دهم هجری کشور عثمانی است . رجوع به طاش کبری زاده شود.
-
عصام الدین
لغتنامه دهخدا
عصام الدین . [ ع ِ مُدْ دی ] (اِخ ) عثمان بن علی بن عمربن عثمان عمری دفتری ، مکنی به ابوالنور و ملقب به عصام الدین . ادیب و مورخ قرن دوازدهم هجری . رجوع به عثمان (ابن علی بن ...) شود.