کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلل
لغتنامه دهخدا
جلل . [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کاربزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و لئن عفوت لاعفون جللاو لئن سطوت ُ لموهن عظمی . ؟ (از اقرب الموارد). || کار آسان و این کلمه از اضداد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : الا کل شی ٔ سواء جلل امروءالقیس (...
-
جلل
لغتنامه دهخدا
جلل . [ ج ُ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از توابع صنعاء در یمن . (از معجم البلدان ).
-
جلل
لغتنامه دهخدا
جلل . [ ج ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ جُلَّة بمعنی زنبیل بزرگ برای خرما. (از اقرب الموارد). رجوع به جُلَّة شود. || ج ِ جُلّی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به جلی شود.
-
جلل
لغتنامه دهخدا
جلل . [ ج ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ جُلّی ̍. (منتهی الارب ). رجوع به جلی شود.
-
جستوجو در متن
-
جلی
لغتنامه دهخدا
جلی . [ ج ُل ْ لا ] (ع ص ) کار بزرگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، جُلَل . (منتهی الارب ). || تأنیث اَجَل . (اقرب الموارد). ج ، جُلَل . (اقرب الموارد).
-
کار بزرگ
لغتنامه دهخدا
کار بزرگ . [ رِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطب . (ترجمان القرآن ) (دهار). جلل . فری ّ. خطر.
-
جلت
لغتنامه دهخدا
جلت . [ ج ُل ْ ل َ ] (ع اِ) جُلّة. خنور خرما که از برگ خرمابن ساخته باشند. (ناظم الاطباء). ظرف کدومانند و بزرگ که در آن خرما نهند. ج ، جِلال ، جُلَل . (البیان و التبیین ج 2 ص 122). ظرف کدومانند که از برگ درخت خرما ساخته باشند. جُلّة. نوعی از خنور خرم...
-
جلة
لغتنامه دهخدا
جلة. [ ج ُل ْ ل َ ] (ع اِ) ظروف مایعات را نیز گویندهمچو خم و خمچه و کدوی شراب و امثال آن و ظرفی نیز باشد مانند سبد که آنرا از برگ خرما بافند و خرما درآن کرده از جایی بجایی برند و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). زنبیل بزرگ برای خرما. ج ، ج...
-
ذوشوعر
لغتنامه دهخدا
ذوشوعر. [ ش َ ع َ ] (اِخ )نام وادیی است ببلاد عرب . عباس بن مرداس سلمی گوید:یا لهف ام کلاب اذتبیتهاخیل ابن هوذة لاتنهی و انسان لاتلفظوها وشدوا عقد ذمتکم ان ابن عمَّکم سعدود همان لن ترجعوها و ان کانت مجلَّلةمادام فی النعم المأخوذ البان شنعاء جلل من س...
-
اثلة
لغتنامه دهخدا
اثلة. [ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است قرب مدینه در شعر قیس بن الخطیم :واﷲ ذی المسجد الحرام و ماجُلِّل َ من یمنة لها خُنُف اِنّی لاهواک غیر ذی کذب قد شَف ّ منّی الاحشاءُ و الشَّغف بل لیت أهلی و اهل أثْلةَ فی دار قریب بحیث نختلف .در تفسیر آن چنین گفته ان...
-
وسق
لغتنامه دهخدا
وسق . [ وَ ] (ع مص ) گرد کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). گرد کردن چیزی و بار نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و از این معنی است قول خداوند : و اللیل و ما وسق (قرآن 17/84)؛ اذا جلل الجبال و الاشجار و البحا...
-
تجلیل
لغتنامه دهخدا
تجلیل . [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (صحاح جوهری ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). همه را فرارسیدن و بپوشانیدن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). فراز گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپوشانیدن چیزی و فراز گرفتن . (آنندراج ): جلل المطر ا...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...