کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج َ ] (ع اِ) آشتی ، مولد است . (منتهی الارب ).
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج َ ] (ع مص ) ستردن موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشادن دندان را وقت خندیدن . (منتهی الارب ). || انداختن بمنجنیق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جلق زدن . اخراج منی از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لف...
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ِ ل ِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (از اقرب الموارد).
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) جِلَّق . دمشق و غوطه ٔ دمشق . (منتهی الارب ). دمشق . (از اقرب الموارد). نام ناحیه ٔ غوطه است و گویند دمشق را جلق خوانند و گویند موضعی است در قریه ای از قرای دمشق و گویند مجسمه ٔ زنی است در یکی از دیههای دمشق که آب از دهان ...
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس در سرقسطه و آبی گواراتر از آب آنجا در همه ٔ اندلس وجود ندارد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (ع اِ) دانه ای است بیمن مانند گندم . || کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ُ ] (اِ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی 25920 جلق باشد. (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
وادی جلق
لغتنامه دهخدا
وادی جلق . [ ج َل ْ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس و راه آهنی که از قلعه ٔ ایوب می آیداز آن عبور می کند. (از الحلل السندسیة ج 2 ص 94).
-
یمان جلق
لغتنامه دهخدا
یمان جلق . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در56هزارگزی باختر کرج و 7هزارگزی راه شوسه ٔ کرج به قزوین . راه آن مالرو است و از طریق آبه یک و کاظم آباد ماشین می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
واژههای همآوا
-
جلغ
لغتنامه دهخدا
جلغ. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن گوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جلغ القوم بعضهم بعضاً بالسیف ؛ گوشت برید بعض ایشان مر بعض را بشمشیر. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جلاق
لغتنامه دهخدا
جلاق . [ ج َل ْ لا ] (ع ص ) آنکه جلق می زده باشد. (آنندراج ). جلق زننده و استمنأکننده . (ناظم الاطباء) : هوای ...ن دگر افتاد بر سرم آن به که شب برغم ...س از ذوق ...ن شوم جلاق .فوقی یزدی (از آنندراج ).
-
عمیرة
لغتنامه دهخدا
عمیرة. [ ع ُ م َ رَ ] (ع اِ) جلد عمیرة؛ کنایت از جلق است یعنی به دست برآوردن منی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || اسم علم است از برای کف . (از اقرب الموارد).