کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلس
لغتنامه دهخدا
جلس . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت . || شهد سطبر. (منتهی الارب ). عسل غلیظ. (اقرب الموارد). || شتر فربه استوار. || درخت سطبر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بقیه ٔ شهد در خنور. (منتهی الارب ). بقیه ٔ عسل که در ظرف بماند. (از اقرب الموارد) : و م...
-
جلس
لغتنامه دهخدا
جلس . [ ج َ ] (ع مص ) رفتن به نجد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): ان کنت تارک ما امرتک فاجلس ؛ بمعنی این که اگر آنچه را که بدان فرمان میدهم ترک کنی برو به نجد. (از اقرب الموارد).
-
جلس
لغتنامه دهخدا
جلس . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) همنشین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود. || مرد گنگلاج . (منتهی الارب ).
-
جلس
لغتنامه دهخدا
جلس . [ ج ِ ](اِخ ) و قنان نام دو کوه است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
ام جلس
لغتنامه دهخدا
ام جلس . [ اُم ْ م ِ ج َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (المرصع).
-
واژههای همآوا
-
جلث
لغتنامه دهخدا
جلث . [ ج َ ] (ص ) امرد بی حیا. || ستیزه . (از فرهنگ اسدی ذیل ص 53).
-
جستوجو در متن
-
جلیس
لغتنامه دهخدا
جلیس . [ ج ِل ْ لی ] (ع ص ) مجالس و همنشین . (از اقرب الموارد). رجوع به جِلس و جَلیس شود.
-
جلیس
لغتنامه دهخدا
جلیس . [ ج َ ] (ع ص ) همنشین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مجالس . (اقرب الموارد). ج ، جلساء و جلاس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به جِلس شود.
-
کولاب
لغتنامه دهخدا
کولاب . (اِ مرکب ) استخر و تالاب را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به معنی آبگیر و استخر و تالاب که آب ایستاده باشد زیرا که کول ، گوی را گویند که در آن آب جمع آید و بایستد و آن را کیلو نیز گویند. (انجمن آرا): باقعة؛ مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گرد...
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح َ ] (ع مص ) بر دو زانو نشستن . (اقرب الموارد) (آنندراج ): حلب الرجل ؛ جلس علی رکبتیه . (اقرب الموارد). || فراهم آمدن از هر سو. (اقرب الموارد) (از آنندراج ): حلب القوم حلباً و حلوباً؛ اجتمعوا علی کل وجه . (از اقرب الموارد). || دوشیدن . (آنند...
-
نبذة
لغتنامه دهخدا
نبذة. [ ن َ ذَ ] (ع اِ) ناحیة. (اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء) (معجم متن اللغة). نُبْذة. گوشه و کرانه . یقال : جلس نبذة. (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || چیز کم و آسان از هر چیزی . (ناظم الاطباء). کمی . قلیلی ....
-
گنگلاج
لغتنامه دهخدا
گنگلاج . [ گ ُ گ َ / گ ُ ](ص ) شخصی را گویند که در زبانش گرفتگی باشد، و عربان الکن خوانندش . (برهان ): اَرْتَل ؛ مرد گنگلاج کندزبان . اَخبیص ؛ گنگلاج که امید خیر و شر در وی نباشد. تَأتاء، تَمتام ؛ گنگلاج که سخن وی به فهم نیاید. ثِدقِم ، ثَدم ، جِلس ...