کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ] (ع مص ) جلباب پوشیدن . (از اقرب الموارد) رجوع به جلببة شود.
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ](ع اِ) پیراهن و چادر زنان . || معجر یا چادری که زنان لباس خود را از بالا بپوشند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دانه ٔ خلر. (منتهی الارب ). ج ، جلابیب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جلباب
لغتنامه دهخدا
جلباب . [ ج ِ ل ِب ْ با ] (ع اِ) جِلباب .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلباب شود.
-
واژههای مشابه
-
ابن جلباب
لغتنامه دهخدا
ابن جلباب . [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) به عربی شعر می گفته است . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
جلببة
لغتنامه دهخدا
جلببة. [ ج َ ب َ ب َ ] (ع مص ) جلباب پوشانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به جلباب شود.
-
جلبیب
لغتنامه دهخدا
جلبیب . [ ج ِ ] (از ع ، اِ) مماله ٔ جلباب : شب عشاق لیلةالقدر است چون برون آوری سر از جلبیب . رودکی .رجوع به جلباب شود.
-
متجلبب
لغتنامه دهخدا
متجلبب . [ م ُ ت َ ج َ ب ِ ] (ع ص ) جلباب پوشنده : [ بلاد خراسان ] از پیرایه ٔ وجود متجلببان جلباب علوم و متحلیان به حلیت هنر و آداب خالی شد. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تجلبب و جلباب شود.
-
جلابیب
لغتنامه دهخدا
جلابیب . [ ج َ ] (ع اِ)ج ِ جلباب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بمعنی پیراهن و چادر زنان . (آنندراج ). رجوع به جلباب شود.
-
تجلبب
لغتنامه دهخدا
تجلبب . [ ت َ ج َ ب ُ ] (ع مص ) جلباب پوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به جلباب شود.
-
هندوبچه
لغتنامه دهخدا
هندوبچه . [ هَِ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ سیاه . بچه ٔ هندی : هندوبچه ای سازد از این ترک ضمیرم زآن تا نشناسند بگرداند جلباب .خاقانی .
-
تمشق
لغتنامه دهخدا
تمشق . [ ت َ م َش ْ ش ُ ] (ع مص ) آخر گردیدن شب . (منتهی الارب ). به آخر رسیدن شب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آشکار شدن سفیدی صبح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). تمشق جلباب اللیل ؛ ظهرت تباشیر الصبح . (اقرب الموارد). || پ...
-
حفصة
لغتنامه دهخدا
حفصة. [ ح َ ص َ ] (اِخ ) بنت سیرین . عاصم احول گفت : ما بر حفصه دختر سیرین درمی آمدیم . وی جلباب پوشیده و بدان روی خویش بسته بود. وی را میگفتم : خدایت بیامرزد. قال اﷲ: «والقواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحاً فلیس علیهن جناح أن یضعن ثیابهن غیر متبر...
-
عزم کردن
لغتنامه دهخدا
عزم کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قصد کردن . آهنگ کردن : ز بعد یوسف ایوب صابر آمد بازبدهر بد صدوهفتاد و کرد عزم سفر. ناصرخسرو.گر کردی این عزم کسی را ز تفکرنفرین کندی هر کس بر آزر بتگر. ناصرخسرو.نکند باز رأی صید ملخ نکند شیر عزم زخم شکال . ؟ (از ک...