کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلا کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلا کار
لغتنامه دهخدا
جلا کار. [ ج ِ ] (ص مرکب ) جلادهنده و صیقل زننده (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ابن جلا
لغتنامه دهخدا
ابن جلا. [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) ابن جلای مرسی . نام طبیبی مشهور در خدمت منصور. (لکلرک ).
-
ابن جلا
لغتنامه دهخدا
ابن جلا. [ اِ ن ُ ج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) شناخته ٔ هر کس . (مهذب الاسماء). شناخته . || سید. رئیس . سر. سرور.
-
جلا دادن
لغتنامه دهخدا
جلا دادن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن . پاکیزه کردن . پرداخت کردن . صیقل دادن . براق کردن : جلا دادن ظروف فلزی ؛ پاک و روشن ساختن آن . || تبعید کردن . نفی بلد کردن . اخراج بلد کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
جلا کاری
لغتنامه دهخدا
جلا کاری . [ ج ِ ] (حامص مرکب ) شغل جلاکار.
-
جفت و جلا کردن
لغتنامه دهخدا
جفت و جلا کردن . [ ج ُ ت ُ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظیر ریش و گیس بهم بافتن . پشت هم انداختن . (امثال و حکم دهخدا). حقه جور کردن . پشت هم اندازی کردن : شبانه روز کارش جفت و جلا کردن و مال مردم به مفت بردن است . (فرهنگ عوام ). || مرتب کردن : این در را...
-
جفت و جلا
لغتنامه دهخدا
جفت و جلا. [ ج ُ ت ُ ج َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پشت هم اندازی و دوزوکلک چینی و با کردن صرف شود. رجوع به جفت و جلا کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
صیقل کاری
لغتنامه دهخدا
صیقل کاری . [ ص َ / ص ِ ق َ ] (حامص مرکب ) عمل صیقل کار. جلا دادن . روشنی دادن . رجوع به صیقل شود.
-
ورنی
لغتنامه دهخدا
ورنی . [ وِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ صمغی شکلی که از برخی گیاهان (خصوصاً گونه های مختلف سماق و بادام هندی ) به دست می آورند و پس از تصفیه از آن جهت لعاب دادن و روکش برخی مصنوعات به منظور جلا و زیبائی و یا حفظ آنها در برابر رطوبت و سایر عوامل خارجی است...
-
کربنیت
لغتنامه دهخدا
کربنیت . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاربنیت . ماده ٔ قابل اشتعالی که در معادن زغال سنگ مخلوط با قیرهای معدنی پیدا می شود. این ماده بر خلاف آنتراسیت و زغال سنگ معمولی فاقد جلا می باشد و منظر کدر و ماتی دارد اما برعکس آنها با شعله ٔ پر نور و روشنی می س...
-
آوارگی
لغتنامه دهخدا
آوارگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) جلا. بی خانمانی و بی منزلی . دورافتادگی از خانمان . حال ِ آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود : یار آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه ٔ کعبه کار با خص...
-
بزدودن
لغتنامه دهخدا
بزدودن . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] (مص ) (از:ب + زدودن ) بمعنی زدودن است . (آنندراج ). بمعنی بزدائیدن است که پاک کردن و جلا دادن زنگ باشد از روی آیینه و تیغ و غیره . (برهان ). دور کردن زنگ از آئینه و تیغ و امثال آن . (مجمعالفرس ). پاک کردن ، و ...
-
طلاع
لغتنامه دهخدا
طلاع . [ طَل ْ لا ] (ع ص ) رجل طلاع الثنایا و الانجد؛ مرد نیک آزماینده ٔ کارها. (منتهی الارب ) : انا ابن جلا و طلاع ُالثنایامتی اضع العمامة تعرفونی . (از خطبه ٔ حجاج بن یوسف در مسجد کوفه ).|| مرد درآینده و تصرف کننده ٔ در کارها. || مرد نیک ماهر و شنا...