کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفتشدگی خازنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جفت جفت
لغتنامه دهخدا
جفت جفت . [ ج ُ ج ُ ] (ق مرکب ) دودو. زوج زوج . (ناظم الاطباء). دوگان دوگان . دوتادوتا : سپاه پراکنده شد جفت جفت همه نام ایرج بد اندر نهفت . فردوسی .ای طاق ابروان بدر آئید جفت جفت در طاق نیم خایه علی اﷲ برآورید.خاقانی .
-
هم جفت
لغتنامه دهخدا
هم جفت .[ هََ ج ُ ] (ص مرکب ) جفت . قرین . نزدیک : مرا گفت جز دخت خاقان مخواه نزیبد پرستار هم جفت شاه . فردوسی .به جای آور سپاس و شکر یزدان که چون موبد نه ای هم جفت نادان . فخرالدین اسعد.چو هم جفت آن بت شدی در نهفت از آن پس برومند گشتی ز جفت . اسدی ....
-
هوس جفت
لغتنامه دهخدا
هوس جفت . [ هََ وَ ج ُ ] (ص مرکب ) آنکه با هوس جفت و همراه باشد. هوسناک . پرهوس : پرستار تو شیرین هوس جفت به لفظ من شهنشه را چنین گفت .نظامی .
-
آهن جفت
لغتنامه دهخدا
آهن جفت . [ هََ ج ُ ] (اِ مرکب ) دستگاهی برای شیار کردن زمین کشت را، و آن آهنی است بر بن چوبی پیوسته و بگاوی بسته و چون کشاورز گاو براند آهن به زمین فروشود و بدرازا زمین را شکافد. گاوآهن . ایمر. ایمد. سپار. فدان . آهن شیار. آهن گاو. آهن آماج . آهن خی...
-
جفت آوردن
لغتنامه دهخدا
جفت آوردن . [ ج ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیوستن و متصل کردن . (ناظم الاطباء). قرین کردن دو چیز را با یکدیگر : دو گوهر یکی آتش و دیگر آب بدل یک ز دیگر گرفته شتاب تو خواهی که برخیره جفت آوری همی باد را در نهفت آوری . فردوسی .|| زوج آوردن . (ناظم الاطباء). ...
-
جفت بلوط
لغتنامه دهخدا
جفت بلوط. [ ج َ ت ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )قشر داخلی بلوط. (قانون ابوعلی ). غشاء درونی میوه ٔ بلوط است که زیر قشر بیرونی قرار دارد. (ابن البیطار). پوست درون بلوط. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). چنان که مردم آنجا [ ریشهر ] بتابستان خصیه در جفت ب...
-
جفت بودن
لغتنامه دهخدا
جفت بودن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) پیوسته شدن و مانند هم بودن . (ناظم الاطباء). لنگه و تای چیزی بودن . نظیر و عدیل چیزی بودن . || استوار بودن و در جای خود قرار داشتن : در اطاق جفت است ؛ یعنی ، درست بسته شده است . || قرین و دمساز بودن : همه روز با درد و...
-
جفت جنین
لغتنامه دهخدا
جفت جنین . [ ج ُ ت ِ ج َ ] (اِ مرکب ) رجوع به جفت شود.
-
جفت حلال
لغتنامه دهخدا
جفت حلال . [ ج ُ ت ِ ح َ ] (اِ مرکب ) رجوع به جفت شود.
-
جفت داشتن
لغتنامه دهخدا
جفت داشتن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) انباز داشتن . شریک داشتن . نظیر و عدیل داشتن . یگانه و بی قرین نبودن : خدا را که مانند و انباز و جفت ندارد، شنیدی که ترسا چه گفت . سعدی (بوستان ).|| همسر داشتن . شوی داشتن زن . زن داشتن مرد.
-
جفت راندن
لغتنامه دهخدا
جفت راندن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) راندن گاوان قلبه . راندن گاوان زراعتی و شیار کردن زمین .
-
جفت رود
لغتنامه دهخدا
جفت رود. [ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند در 25هزارگزی شمال باختری خوسف ، سر راه شوسه ٔ عمومی خوسف به خور. جلگه و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 59 تن اند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و بته فروشی و مالداری اس...
-
جفت ریز
لغتنامه دهخدا
جفت ریز. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان در 30هزارگزی شمال باختری بافت و 2هزارگزی خاور گوغر. کوهستانی و سردسیر است و سکنه ٔ آن 747 تن اند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی ب...
-
جفت زدن
لغتنامه دهخدا
جفت زدن . [ ج ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) جستن کردن با دو پا. (فرهنگ نظام ). جستن به دو پای . از جائی به جائی جستن : از زمین جفت زد روی سکو.
-
جفت شدن
لغتنامه دهخدا
جفت شدن . [ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جماع کردن حیوان نر و ماده . (نظام ). جماع . (غیاث ). مباشرت کردن . (آنندراج ). فراهم آمدن زن و مرد یا نر و ماده ٔ هر حیوان به منظور تمتع جنسی . همخوابگی . آرمیدن حیوان نرینه با مادینه . || زن و شوهر شدن . برگزیدن ز...