کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج َ / ج ُف ف ] (ع اِ) جماعت مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گروهی مردم . (مهذب الاسماء). || عدد بسیار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، جفوف .
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج َف ف ] (ع ص ) پژمرده و محو. (غیاث ).
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج َف ف ] (ع مص ) فراهم آوردن و بردن مال خود را. (تاج العروس ). || خشک کردن : «حین یجف علیه الهواء»، «ثوبه یجف علیه »(دزی ). || خشک شدن : «ینبت کثیراً ببرکة الفیل اذا جف عنها الماء». (دزی ). || درازبودن جامه ٔ کسی برای او: «ثوبه یجف علیه ». (دز...
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج ُف ف ] (اِخ ) جد اخشید، محمدبن طغج فرغانی امیر مصر. (تاج العروس ). رجوع به اخشید در همین لغت نامه شود.
-
جف
لغتنامه دهخدا
جف . [ ج ُف ف ] (ع اِ) غلاف شکوفه ٔ خرما. (منتهی الارب ). پوست کارد . (مهذب اسماء). || پوست غنچه ٔ شکوفه ٔ ناشکفته . || ظرفی از چرم که سربند ندارد. || مشک کهنه که نیم آنرا ببرند و مانند دلو سازند. || تغار تراشیده از بیخ درخت خرما. || پیر کهنسال . || ...
-
واژههای مشابه
-
جف ء
لغتنامه دهخدا
جف ء. [ ج َ ] (ع مص ) بر زمین انداختن (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کج کردن دیگ را تا آنچه در آن است بریزد در کاسه . (منتهی الارب ) || دور کردن کف دیگ را. || گشادن در را. || بستن در را. از لغات اضداد است . || از بیخ برکندن تره را. (منتهی الارب ) (آنن...
-
جستوجو در متن
-
جفرة
لغتنامه دهخدا
جفرة. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) درون سینه . (منتهی الارب ). || جای فراخ گرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میان اسب . (منتهی الارب ). وسط ومیان هر چیز. (اقرب الموارد). ج ، جُفَر و جِف-ار.
-
جفاف
لغتنامه دهخدا
جفاف . [ ج َ ] (ع مص ) خشک شدن . خشک گردیدن . (تاج المصادر) (اقرب الموارد). جَفوف . (آنندراج ). خشک گردیدن جامه . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خشکی . (دهار). نقیض بَلَّة. (اقرب الموارد). رجوع به جف و جفوف و بلة شود.
-
تجفجف
لغتنامه دهخدا
تجفجف . [ ت َ ج َ ج ُ ] (ع مص ) خشک شدن . (زوزنی ). نیم خشک گردیدن جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تجفجف الثوب ابتل ثم جف و فیه ندی فان یبس کل الیبس قیل قف . (اقرب الموارد). تر شد جامه پس خشکیدو در او نمی هست . (شرح قاموس ). || پر با...
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است بنی سعد را بنا بر تفسیری که ابن سکیت از این ابیات عدی بن الرقاع کرده است : فألمّت ْ بذی المویقع لمّاجف عنها مصدع فالنضاءثمّت استوسقت له فرمته بغبار علیه منه رداءمستطیر کأنه سابری ّعند تجر منشر و ملاءدانیات للجد حتی ...
-
قشع
لغتنامه دهخدا
قشع. [ ق َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دور کردن .(منتهی الارب ): قشعت الریح السحاب ؛ کشفته . النور یقشع الظلام ؛ ای یکشفه . (اقرب الموارد). || دوشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قشعت الدرة؛ یبست اطرافها. (اقرب ا...
-
لطح
لغتنامه دهخدا
لطح . [ ل َ ] (ع مص ) به شکم کف دست زدن کسی را. به کف دست بر پشت کسی زدن نرم نرم . و فی الحدیث : فجعل یلطح افخاذنا بیدیه ؛ ای یضرب الضرب اللین . (منتهی الارب ). دست نرم بر چیزی زدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || بر زمین زدن کسی را. (از منتهی الارب ). |...
-
راعوفة
لغتنامه دهخدا
راعوفة. [ ف َ ] (ع اِ) راعوثة. سنگی که در تک چاه گذارند وقت کندن تا بر آن نشسته گل و لای آن را پاک سازند. (از تاج العروس ). (از اقرب الموارد). و فی الحدیث انه (ص ) حین سحرجعل سحره فی جف طلعة و دفن تحت راعوفة البئر. (اقرب الموارد) . سنگ که در بن چاه ا...