کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جشنگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جشنگاه
لغتنامه دهخدا
جشنگاه . [ ج َ] (اِ مرکب ) جای جشن . گاه جشن . جای سرور و شادمانی .جائی که در آن بزم و جشن بر پا میکنند : از ایوان بیامد [ خسرو پرویز ] بدان جشنگاه بیاراست پالیزبان جای شاه یکی نغز دستان بزد [ باربد ] بر درخت کز آن خیره شد مرد بیداربخت . فردوسی .همه ...
-
جستوجو در متن
-
کلوب
لغتنامه دهخدا
کلوب . [ ک ُ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) باشگاه . انجمن . (فرهنگ فارسی معین ). باشگاه . جشنگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
چشنگه
لغتنامه دهخدا
چشنگه . [ چ َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جشنگاه . چشنگاه . جای جشن و محل سور و ضیافت . و رجوع به چشن و جشن و چشنگاه شود.
-
جشنگه
لغتنامه دهخدا
جشنگه . [ ج َ گ َ ه ْ ] (اِ مرکب ) جشنگاه . جای جشن . جای شادمانی و سرور : بر این جشنگه بر ندیدیم کس ترا بینم ای سرو آزاد بس . فردوسی .بگویش که تو مردمی یا پری برین جشنگه بر همی بگذری . فردوسی .بدان روی آتش بسی دختران یکی جشنگه ساخته بر کران . فردوسی...
-
نظاره شدن
لغتنامه دهخدا
نظاره شدن . [ ن َ رَ / رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خیره شدن : بیاراست جشنی که خورشید و ماه نظاره شدند اندر آن جشنگاه . فردوسی .نهادند بر دشت هیزم دو کوه جهانی نظاره شده همگروه . فردوسی .بدین بحر حوض جهان شد نظاره در این حوض حوت فلک شد شناور.خاقانی .
-
بت آرای
لغتنامه دهخدا
بت آرای . [ ب ُ ] (نف مرکب ) بت تراش . پیکرآرای . آرایش دهنده و زینت کننده ٔبت . که بت تراشد. بت ساز. پردازنده ٔ بت : یکی جشنگاه است از ایدر نه دورکه سازد پدرْم اندران بیشه سورکه دارند فرخ مر آن جای رانشانند آنجا بت آرای رابود تا در آن بیشه فرسنگ بیس...
-
پالیزبان
لغتنامه دهخدا
پالیزبان . (اِ مرکب ، ص مرکب ) باغبان . بستان بان . بوستان بان . نگاهدارنده ٔ فالیز. دهقان . (برهان ). دهقان صاحب کشت . ناطور. نگاهبان فالیز. پالیزوان . (رشیدی ). فالیزبان . جالیزبان . دشت بان و گاه کنایه از ذات باریتعالی باشد : چرا گشت باید همی زان ...
-
فردا
لغتنامه دهخدا
فردا. [ ف َ ] (ق ، اِ) پردا. در زبان پهلوی فرتاک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). روز آینده . غد. (آنندراج ). روز بعد از امروز و دیگر روز و روز دیگر. (یادداشت به خط مؤلف ) : گفت فردا نشتر آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .یکی حال از گذشته دی...
-
تازه شدن
لغتنامه دهخدا
تازه شدن . [ زَ / زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) باطراوت شدن . خرم شدن . شکفته و خرم شدن . تازه گشتن . تازه گردیدن : وز آن روی دارا بیامد براه جهان تازه شد یکسر از فر شاه . فردوسی .چو افراسیاب آن از ایشان شنیدبکردار گل تازه شد بشکفید. فردوسی .چو بشنید گفتار ...
-
پگاه
لغتنامه دهخدا
پگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) بگاه . سخت زود.زود (بامداد). سپیده دم . سفیده ٔ صبح . صبح زود. صبح نخستین . صبح صادق . سَحر. سرگاه . بَکر. بُکرَة. فجر.عُجسَة. غدوة. غداة. غدیّة. (منتهی الارب ) : سپهبدش را گفت [ خاقان چین ] فردا پگاه بخواه از...
-
گه
لغتنامه دهخدا
گه . [ گ َه ْ ] (اِ) مخفف گاه . بوته ٔ زرگران که در آن طلا و نقره گدازند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). کوره . کوره ٔ حدادی : شوسه ٔ سیم نکوتر بر تو یا گه سیم ؟شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟ فرخی .دشت ماننده ...
-
پرسیدن
لغتنامه دهخدا
پرسیدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) بپرسیدن . سؤال کردن . سؤال . مسألة. استفهام . پرسش کردن : بپرسید پرسیدنی چون پلنگ دژم روی و آنگه بدو داد چنگ . فردوسی .کنون هرچه دانم بپرسم بدادتو پاسخ گذار آنچه آیدت یاد. فردوسی .بدو گفت شاپور کای ماهروی سخن هرچه پرسم هم...
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم...
-
پرداختن
لغتنامه دهخدا
پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه . کارسازی کردن . دادن . واپس دادن : دین خود را پرداختن ؛ وام خویش ادا کردن . || تهی کردن . خالی کردن . تخلیه . مخلی کردن . تخلیه کردن . پاک کردن...