کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرگه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرگه زدن
لغتنامه دهخدا
جرگه زدن . [ ج َ گ َ / گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) حلقه زدن .حوزه درست کردن . مجلس ساختن . و رجوع به جرگه شود.
-
واژههای مشابه
-
جرگه ٔ سیداحمد
لغتنامه دهخدا
جرگه ٔ سیداحمد. [ ج َ گ َ / گ ِ ی ِ س َی ْ ی ِ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بن معلا از بخش شوش از شهرستان دزفول . این ده در 16 هزارگزی شمال باختری شوش و 3 هزارگزی باخترراه شوسه دزفول به اهواز قرار دارد. محلی است دشت وگرمسیر و مالاریایی و 500 تن ...
-
جرگه ٔ سیدعلی
لغتنامه دهخدا
جرگه ٔ سیدعلی . [ ج َ گ َی ِ س َی ْ ی ِ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد از شهرستان دشت میشان . محلی است دشت و گرمسیر و مالاریایی و پانصدتن سکنه ٔ شیعه مذهب فارسی و عربی زبان دارد. آب آن از رودخانه ٔ کرخه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل ...
-
جرگه ٔ سیدمحمد
لغتنامه دهخدا
جرگه ٔ سیدمحمد. [ ج َ گ َی ِ س َی ْ ی ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد از بخش شوش از شهرستان دزفول این ده در پانزده هزارگزی خاوری شوش و در هفت هزارگزی خاوری راه آهن اهواز به تهران قرار دارد. محلی است دشت و گرمسیر و مالاریایی و شش...
-
جستوجو در متن
-
جرغه
لغتنامه دهخدا
جرغه . [ ج َ غ َ ] (اِ) جرگه . حلقه . حوزه .- جرغه زدن ؛ دائره وار گرد آمدن . (یادداشت مؤلف ).- جرغه زدن جماعتی ؛ دائره وارگرد آمدن .شاید صورتی از جرگه است . (یادداشت مؤلف ).
-
دایره بستن
لغتنامه دهخدا
دایره بستن . [ ی ِ رَ / رِ ب َ ت َ] (مص مرکب ) حلقه زدن . دایره زدن . بشکل دایره ایستادن . گرداگرد چیزی قرار گرفتن . جرگه زدن : رقص میدان گشاد ودایره بست پر درآمد بپای و پویه بدست .نظامی .
-
نرکه
لغتنامه دهخدا
نرکه . [ ن َ رَ ک َ / ک ِ ] (اِ) جرگه و حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر باشد، گویند ترکی است . (فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف ). رجوع به نرگ و نرگه شود.
-
نرگ
لغتنامه دهخدا
نرگ . [ ن َ ] (اِ) جرگه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نرگه شود. || حلقه زدن مردم را گویند به جهت محافظت شکار تا از میان بیرون نرود. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حلقه زدن لشکر برای شکار. (غیاث اللغات ). رده و پره باشد...
-
نرگه
لغتنامه دهخدا
نرگه . [ ن َ گ َ / گ ِ ] (اِ) به معنی اول نرگ است که جرگه و حلقه زدن و صف کشیدن مردم و حیوانات دیگر باشد، و بعضی گویند این لغت به این معنی ترکی است . (برهان قاطع) (آنندراج ). جرگه و حلقه زدن دور شکار. (ناظم الاطباء). مرحوم بهار در سبک شناسی در زمره ٔ...
-
کرند
لغتنامه دهخدا
کرند. [ ک ُ رَ ] (اِ) کرنده . میدان اسب دوانی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || رنگی است مخصوص اسب که آن را کرن گویند. (برهان ). اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد. (ناظم الاطباء). کرن . کرنده . کرنگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || جرگه و حلقه زدن ...
-
باطله
لغتنامه دهخدا
باطله . [ طِ ل َ / ل ِ ] (از ع ص ) مؤنث باطل : لاحاجب است بر در الا شده مقیم کو ابلهان باطله را میزند قفا. خاقانی . || به اصطلاح اهل دفاتر ایران ، فرد باطل ، منسوخ . (آنندراج ).- داغ باطله ؛ نشان بیهودگی و از کار افتادگی . - داغ باطله به اسپی یا کس...
-
کرنده
لغتنامه دهخدا
کرنده . [ ک ُ رَ دَ/ دِ ] (اِ) کرند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میدان . (برهان ) (آنندراج ). میدان اسب دوانی . (ناظم الاطباء). || کرنگ . کرند. کرن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رنگ مخصوص اسب . (برهان ) (آنندراج ). کران . (حاشیه ٔ برهان چ معین )...
-
شکار
لغتنامه دهخدا
شکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطیاد؛ شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). موضوع شکار در جهان امروز دارای اهمیت زیاد است و به ...