کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج َ ] (ع مص ) فروخوردن آب را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (آنندراج ). آب خوردن . (دهار). شرب الماء. (بحر الجواهر). || یکباره آب را خوردن . جَرَع . (از اقرب الموارد). || اندک اندک خوردن شراب . (از مصادر زوزنی ). رجوع به ...
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است که در بیت زیر ذکر گردیده است : للما زنیةمصطاف و مرتبعممارات اودفالمقرات فالجرع .ابن مقیل (از معجم البلدان ).
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج َ رَ ] (ع مص ) تافته تر شدن یکتاه از تاههای رسن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیچیده و بافته شدن تاری از تارهای ریسمان یا چله و زه است که آشکار و برآمده است بر سایر تارهای آن ریسمان و آن ریسمان را مجرع گویند. (شرح قاموس ) (...
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج َ رِ ] (ع اِ) رسنی که یکتاه آن تافته تر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چله یا رسنی که یک تاه آن پیچیده و تافته شده و بر سایر تارهای آن آشکارتر باشد. (از شرح قاموس ) (از متن اللغة).
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ جُرعَه . رجوع به جرعه شود.
-
واژههای همآوا
-
جرا
لغتنامه دهخدا
جرا. [ ج َ ] (اِ) نفقه . اخراجات . معاش گذران . (ناظم الاطباء). وظیفه .اجری . مواجب . مستمری . (یادداشت مؤلف ) : گفت شاهنشه جرا اش کم کنیدور بجنگد نامش از خط برزنیدعقل او کم بود و حرص او فزون چون جرا کم دید شد تند و حرون . مولوی .|| به معنی جَرّاء و...
-
جرا
لغتنامه دهخدا
جرا. [ ج َرْ را ] (ع اِ) به خاطر: فعلت ُ من جراک ؛یعنی کردم از بهر تو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و مصراع زیر: امن جری بنی اسد غضبتم ، به همین معنی است . (از اقرب الموارد). جَرّاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کلمه ٔ مزبو...
-
جرا
لغتنامه دهخدا
جرا. [ج ِ ] (اِ) چراغ . (ناظم الاطباء). گویا لهجه ای است .
-
جستوجو در متن
-
جارع
لغتنامه دهخدا
جارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت است از جَرع . رجوع به جرع شود.
-
مجرع
لغتنامه دهخدا
مجرع . [ م ُ ج َرْ رَ ](ع ص ) رسنی که یک تاه آن تافته تر باشد. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ریسمان یا زهی که یک تاه آن تافته تر باشد. جَرِع . (از اقرب الموارد).
-
جرعة
لغتنامه دهخدا
جرعة. [ ج َ رَ ع َ ] (ع اِ) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار. || زمین درشت که به ریگ ماند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (آنندراج ). || ریگ توده که هیچ نروید بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ریگزاری که هیچ نروید و آب نگاه ندارد. (از متن ...
-
لقان
لغتنامه دهخدا
لقان . [ ل ُ ](اِخ ) شهری است . (منتهی الارب ). شهری است به روم آن سوی خرشنه به دو روز مسافت . سیف الدوله حمدانی را بدانجا جنگی است و متنبّی در تذکر آن گوید : یُذری اللقان غیاراً فی مناخرهاو فی حناجرها من آلس ِ جرع .(از معجم البلدان ).
-
جرعة
لغتنامه دهخدا
جرعة. [ ج َ ع َ ] (ع مص ) یک آشام فروخوردن به یک بار. (منتهی الارب ). یک آشام فروخوردن آب به یک بار. (ناظم الاطباء). پردهان از آب و شراب را یک بار خوردن . جُرعَة. جِرعَة. (از متن اللغة). || (اِ) ریگ هموار نیکونبات آسان گذار یا زمین درشت که به ریگ مان...