جرع . [ ج َ رَ ] (ع مص ) تافته تر شدن یکتاه از تاههای رسن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیچیده و بافته شدن تاری از تارهای ریسمان یا چله و زه است که آشکار و برآمده است بر سایر تارهای آن ریسمان و آن ریسمان را مجرع گویند. (شرح قاموس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جَرِع . (منتهی الارب ). || جرعه جرعه خوردن شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اندک اندک شراب خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || کردکردن (کذا). (شرح قاموس ). || یکباره آب را خوردن . جَرع . (از اقرب الموارد). || ج ِ، جَرَعَه ، به معنی ریگزاری که گیاهی نرویاند.(از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). رجوع بجرعه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.