کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جربزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جربزة
لغتنامه دهخدا
جربزة. [ ج َ ب َ زَ ] (ع مص ) کربز گردیدن . (منتهی الارب ). || فریبندگی و بازندگی و مقابل آن بلاهت است و وسط هر دو حکمت چنانچه در علم اخلاق مبین شده است . (از آنندراج ). فریفتن و گول زدن . (دزی ج 1 ص 181). || رفتن . || منقبض شدن . || ساقط گردیدن .(از...
-
جربزة
لغتنامه دهخدا
جربزة. [ ج ُ ب ُ زَ ] (معرب ، اِمص ) جربزه . کربزی . (یادداشت مؤلف ). || استعداد اداره کردن کار یا افراد مؤسسه یا اداره ای ، معرب از کربز و کربزی فارسی . (یادداشت مؤلف ). || فریبندگی . خباثت . (یادداشت مؤلف ).- باجربزه ؛ در تداول عوام ، یعنی آن ...
-
واژههای همآوا
-
جربذة
لغتنامه دهخدا
جربذة. [ ج َ ب َ ذَ ] (ع مص ) نوعی از رفتار شتر و اسب ، یا آن گران دویدن آن است ، یا نزدیک گردیدن سر سم به زمین و بلند گردیدن آن . (منتهی الارب ) (ازقطر المحیط). گران دویدن اسب و جز آن از چارپایان . (ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جِرْباذ. (منتهی...
-
جستوجو در متن
-
باعرضه
لغتنامه دهخدا
باعرضه . [ ع ُ ض َ / ض ِ ] (ص مرکب ) (از با + عرضه ). کاربر. با جربزه . با کفایت .
-
بی خایه
لغتنامه دهخدا
بی خایه . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) خایه کشیده . خایه کنده .خواجه سرا. ساده گرد. (آنندراج ). اخته . || در تداول عامه ، بی عرضه . بی خاصیت . بی مصرف . بی جربزه .
-
وارفته
لغتنامه دهخدا
وارفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مضمحل . || متلاشی شده . (ناظم الاطباء). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن : خاله وارفته . (از یادداشتهای مؤلف ). شل وول . بی دست و پا. بی سر و زبان . بی جربزه . و رجوع به وارفتن شود. || گداخته...
-
بی وجود
لغتنامه دهخدا
بی وجود. [ وُ ] (ص مرکب ) (از:بی + وجود) غیرموجود و معدوم . (ناظم الاطباء). که وجود خارجی ندارد. رجوع به وجود شود. || در تداول ، دون و کمینه و پست و فرومایه و حقیر و خوار. (ناظم الاطباء). || در تداول عوام ، که انجام هیچ کاری نتواند: فلان آدم بی وجودی...
-
حرامزادگی
لغتنامه دهخدا
حرامزادگی . [ ح َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی و کیفیت حرامزاده . || بدذاتی . حیله . مکیدت . مکر. || مجازاً، گربزی . جربزه : مانندگی کردن ایشان با آل ساسان ... الا غایت حرامزادگی و بی اصلی نباشد. (کتاب النقض ص 447). یکی از بزرگان گرگان اسحاق ...
-
بی دست و پا
لغتنامه دهخدا
بی دست و پا. [ دَ ت ُ ] (ص مرکب ) بی دست و پای . آنکه دست و پای ندارد یا ببریدن و یا خلقی .رجوع به دست و پا شود. || بی جربزه . که بچالاکی انجام کاری نتواند. که مهمی کفایت نتواند کرد. بی عرضه و بی کفایت . که کاری از او برنیاید. کم توان درکارها. ظنون ....
-
اشنهی
لغتنامه دهخدا
اشنهی . [ اُن ُ ] (اِخ ) امام صدرالدین محمود اشنهی واعظ، معاصر ابوبکر سعدبن زنگی (623 - 658 هَ . ق .) بود و در علوم اصول و فروع و الهیات و ادبیات عرب دست داشت . صاحب تاریخ وصاف در ضمن احوال ابوبکر سعدبن زنگی آرد: «از خداوندان ذکاء و فطنت و اهل نطق و ...
-
حکمت
لغتنامه دهخدا
حکمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِمص ) حکمة. دانایی . علم . (تعریفات ). دانش . (مقدمةالادب ) (دهار). دانشمندی . عرفان . معرفت : جهان سربسر حکمت و عبرت است چرا بهره ٔ ما همه غفلت است . فردوسی .مقهور به حکمت شود این خلق جهان پاک زیرا که حکیم است جهانداور قهار. ن...
-
عدل
لغتنامه دهخدا
عدل . [ ع َ ] (ع اِمص ) مقابل ستم . مقابل بیداد. داد. (دستوراللغة). مقابل جور. ضد جور. نقیض جور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مقابل ظلم . نصفت . قسط. عدالت . انصاف . امری بین افراط و تفریط. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). مساوات در مکافات به نیکی...