بی وجود. [ وُ ] (ص مرکب ) (از:بی + وجود) غیرموجود و معدوم . (ناظم الاطباء). که وجود خارجی ندارد. رجوع به وجود شود. || در تداول ، دون و کمینه و پست و فرومایه و حقیر و خوار. (ناظم الاطباء). || در تداول عوام ، که انجام هیچ کاری نتواند: فلان آدم بی وجودیست ؛ بی جربزه است و کاربر و مفید بحال همنوع نیست . (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.