کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرات کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جرأت
لغتنامه دهخدا
جرأت . [ ج ُ ءَ ] (اِخ ) سیدجعفر. از شعرای شاه جهان آباد است و او را با شاه گلشن شیخ سعداﷲ کمال اتحاد و انسلاک ، در زمره ٔ سپاه پادشاه محمدشاه داد شجاعت و جرأت میداد. بیت زیر از اوست :ریختی خون مگر از شهر فرنگ آمده ای تا دم از صلح زنم بر سر جنگ آمد...
-
جرأت دادن
لغتنامه دهخدا
جرأت دادن . [ ج ُ ءَ دَ ] (مص مرکب ) دلیر گردانیدن . دل دادن . و رجوع به جرأت شود.
-
جرأت داشتن
لغتنامه دهخدا
جرأت داشتن . [ ج ُ ءَ ت َ ] (مص مرکب ) دلیر بودن . جسارت داشتن . دل دار بودن . و رجوع به جرأت شود.
-
جرأت لهکنویی
لغتنامه دهخدا
جرأت لهکنویی . [ ج ُءَ ت ِ ل َ هََ ] (اِخ ) قلندر بخش بن یحیی امان . دیوانی به زبان اردو و همچنین مثنویهایی دارد. رجوع به تذکره ٔ عقد ثریا و روز روشن و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
افتتاش
لغتنامه دهخدا
افتتاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تفتیش کردن یعنی جستجو کردن . (از لطائف بنقل غیاث اللغات ) : جرأت و جهلت شود عریان و فاش او برهنه کی شود زین افتتاش .مولوی .
-
نطق
لغتنامه دهخدا
نطق . [ ن ُ طُ ] (اِ) در تداول ، نطق کشیدن ، دم زدن . جیک زدن . لب باز کردن . اندک اعتراضی کردن . گویند: از ترس هیچکس جرأت ندارد نطق بکشد. || نطق درنیامدن از کسی ؛ کسی را یارا و جرأت لب به اعتراض گشودن نبودن . گویند: چنان زهر چشمی گرفته است که از ا...
-
استیساد
لغتنامه دهخدا
استیساد. [ اِ ] (ع مص ) شیر شدن . (زوزنی ). مانند شیر شدن . شیری نمودن . || دلیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری کردن بر. جرأت کردن . || بجای رسیدن نبات . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دراز شدن و روئیدن و بکمال رسیدن گیاه .
-
ادلال
لغتنامه دهخدا
ادلال . [ اِ ] (ع مص ) ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ).- ادلال کردن ؛ ناز و کرشمه کردن . (مؤید الفضلاء).|| حمله بردن . حمله کردن . || استوار شدن بکسی .(تاج المصادر بیهقی ). اعتماد کردن بر کسی . (منتهی الارب ). || وسیله جستن . || گستاخی و جرأت کردن...
-
بهس
لغتنامه دهخدا
بهس . [ ب َ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) دلیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دلیری و شجاعت و جرأت . (ناظم الاطباء).
-
شیرک
لغتنامه دهخدا
شیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) مصغر شیر، یعنی شیر کوچک . (ناظم الاطباء). اُسَید. شیربچه . (یادداشت مؤلف ). || جری و دلیر و پر دل و جرأت . (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است ). (از آنندراج ).- شیرک ساختن ؛ دلیر ساختن کسی را. (...
-
دلیر گشتن
لغتنامه دهخدا
دلیر گشتن . [ دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دلیر گردیدن . دلاور شدن . شجاع شدن . || جرأت کردن . مسلط و چیره گشتن : برشنا کردن دلیر نگشته بود. (منتخب قابوسنامه ص 31).عدل را کرد خواست ظلم تباه در جهان خواست گشت فتنه دلیر.مسعودسعد.
-
دلال
لغتنامه دهخدا
دلال . [ دَ ] (ع مص ) جرأت نشان دادن زن بر شوی خود با غنج و ناز، گویی که با او اظهار خلاف و غضب می کند و حال آنکه مخالفتی با وی ندارد، و اسم آن نیز دَلال است . (از اقرب الموارد). ناز کردن . (دهار). دَل ّ. دَلَل . رجوع به دل و دلل شود.
-
مزاد
لغتنامه دهخدا
مزاد. [ م ُ ] (ع ص ) زیاده کرده شده . (غیاث ). افزون شده . (ناظم الاطباء).- مزاد کردن متاع ؛ بالاکردن نرخ متاع : متاع درد تو را آنچنان مزاد کنم که هیچکس نکند جرأت خریداری .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
مسباء
لغتنامه دهخدا
مسباء. [ م َ ب َءْ ] (ع مص ) خریدن می را جهت باز فروختن .یا عام است . (منتهی الارب ). خمر خریدن بهر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). خریدن خمر برای خوردن آن ، و اگر خریدن برای حمل کردن به شهر دیگری باشد فعل آن سَبا به صورت ناقص به کار رود و این فعل خاص ...