کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جذمة
لغتنامه دهخدا
جذمة. [ ج َ ذَم َ ] (ع اِ) پیه بالایین خرمابن و آن نفیس تر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بالای دل خرما است و آن نیکوترین اوست . (شرح قاموس ). || جای بریدگی دست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (شرح قاموس ). جَذَمَه . (...
-
جذمة
لغتنامه دهخدا
جذمة. [ ج َ م َ ] (ع اِ) جای بریدگی دست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). جای بریدن از دست است . (شرح قاموس ). جَذَمَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (شرح قاموس ).
-
جذمة
لغتنامه دهخدا
جذمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) پاره ای از رسن و جز آن که سر آن بتراشند و اصل آن باقی دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره ای از چیز است که بریده شده است از کناره ٔ او و مانده است بیخ او. (شرح قاموس ) (ازاقرب الموارد). یقال : رأیت فی یده ج...
-
جذمة
لغتنامه دهخدا
جذمة. [ ج ُ م َ ] (ع اِمص ) بریدگی دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم کم کردن از دست بریده است . (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد). اسم للنقص من الاجذم و هو المقطوع الید. (اقرب الموارد). || افتادگی سرانگشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
واژههای همآوا
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ] (اِخ ) از طسوج ساوه طسوج جبل . (تاریخ قم ص 118).
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ج َ م َ ] (ع مص ) یک بار خوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). یک بار خوردن در شبانه روز.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ).
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ج َ م َ ] (معرب ، اِ) کفش ساقه بلند و به این معنی دخیل است . (از متن اللغة). نوعی کفش ساق بلند است که ساق نزدیک به زانو میرسد و آن معرب است از جزمه ٔ ترکی . (از قطرالمحیط).
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) پاره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || یک گله از شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). گله ٔ اشتر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || صد رأس به بالا از مواشی یا ده...
-
جستوجو در متن
-
بریدگی
لغتنامه دهخدا
بریدگی . [ ب ُ دَ / دِ ] (حامص ) شکاف . برش . قطع. جدائی . (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی بریده . (یادداشت دهخدا). انقطاع . تشریف . فرض . قصار: أصدف ؛ بریدگی کوه . (منتهی الارب ). جَدَع ؛ بریدگی بینی و جز آن . جَدعة؛ باقیمانده ٔ بریدگی . جذمة؛ بریدگی...
-
پیه
لغتنامه دهخدا
پیه .(اِ) شحم . پِه ْ. وزد. پی . حمیش . چربوی گذاخته ٔ حیوان . چربوی گوسفند و دیگر جانوران . چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد و آنرا به عرف چربی گویند. (غیاث ). قسمی چربی که در بعض اعضاء حیوان است چون چربوی چادرپیه و چربوی روی کلیتین و غی...
-
دست
لغتنامه دهخدا
دست . [ دَ] (اِ) از اعضای بدن . دوقسمت جدا از بدن که در دو طرف تن واقع و از شانه به پائین فروآویخته است و از چند قسمت مرکب است : بازو و ساعد و کف دست و انگشتان . به عربی ید گویند. (برهان ). مقابل پای و بدین معنی ترجمه ٔ «ید» بود و دستان جمع آن . (از ...