کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جذم
لغتنامه دهخدا
جذم . [ ج َ ] (ع اِ) اصل مردم و جز او. (مهذب الاسماء). اصل و بن هرچیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل . (المنجد). جِذم . (منتهی الارب ) (المنجد). || روییدن گاه . منبت . (از المنجد). جِذم . (المنجد). ج ، اَجذام و جُذوم . (از منتهی الارب ) (ناظم ال...
-
جذم
لغتنامه دهخدا
جذم . [ ج َ ذَ ] (اِخ ) زمینی است ببلاد فهم . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). زمینی است ببلاد فهم بن عمروبن قیس عیلان . قیس بن عیزارة هذلی خطاب به تأبط شراَ گوید:اثابت خلّفت اختک عاتقاتجمع عند الحومسات ایورهاو اخبرنی ابو المضلل انهاقفا جذم ، یهدی السبا...
-
جذم
لغتنامه دهخدا
جذم . [ ج َ ذَ ] (ع مص ) بریده شدن دست کسی . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || افتادن سرانگشتان کسی . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || مبتلا گردیدن به مرض خوره . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). مجذوم شدن ؛ یعنی بریده دست و انگشتان شدن . (از المنجد).
-
جذم
لغتنامه دهخدا
جذم . [ ج َ ذِ] (ع ص ) تیزرو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شتاب کننده . (شرح قاموس ). شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریع. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
-
جذم
لغتنامه دهخدا
جذم . [ ج ِ ] (ع اِ) اصل و بن هر چیز. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). اصل هر چیز مانند اصل دیوار و جز آن . (قطرالمحیط). بیخ هر چیز و اصل عمارت . (از غیاث اللغات ). جَذم . (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به جَذم شود.- جذم الاسنان ؛ منابتها. (ذیل اقرب الم...
-
واژههای همآوا
-
جزم
لغتنامه دهخدا
جزم . [ ج َ ] (از ع ، ص ) استوار و محکم و قطع و یقین . (ناظم الاطباء). یقین .(غیاث اللغات ). دل نهادن بر. نیت درست کردن بر. (یادداشت مؤلف ) : هرچه وی گوید همچنان است که از لفظ ما رود که آنچه گفتنی است در چند مجلس با ماگفته است و جوابها جزم شنیده . (...
-
جزم
لغتنامه دهخدا
جزم . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) امری که پیش از وقت خود آید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). از کارها پیش از هنگام آمدن .(شرح قاموس ). || سرراست . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف ص 5). || قلم راست بریده ، ضد محرف .(منتهی الارب ) (ن...
-
جزم
لغتنامه دهخدا
جزم . [ ج َ ] (ع مص ) راست کردن سوگندرا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). امضاء و تنفیذ کردن سوگند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال : حلف یمیناً جزماً. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بریدن و یک سو کردن کار را. (از...
-
جزم
لغتنامه دهخدا
جزم . [ ج ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ). بهره و نصیب و قسمت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نصیب .(اقرب الموارد). بهره ای از خرما. (از متن اللغة).
-
جستوجو در متن
-
جذوم
لغتنامه دهخدا
جذوم . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جِذم . (منتهی الارب ). رجوع به جذم شود.
-
اجذام
لغتنامه دهخدا
اجذام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جِذم .
-
تجذیم
لغتنامه دهخدا
تجذیم . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ جذم . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اجذم
لغتنامه دهخدا
اجذم . [ اَ ذَ] (ع ص ) بریده دست . (تاج المصادر) (زوزنی ). بی دست : من تعلم القرآن ثم نسیه لقی اﷲ تعالی و هو اجذم (حدیث ). || گرفتار بعلت جذام . || آنکه سرانگشتانش رفته باشد. || افتاده انگشت . (مهذب الاسماء). مؤنث : جَذْماء. ج ، جُذم .